ثریا ایرانمنش / " لب پرچین " اسپانیا
سالها ی خیلی دور کتابی را میخواندم بنام آدم زیا دی اگر اشتباه نکرده باشم متعلق به نویسنده روس ایوان تورگینف بود
کتاب مشگلی بود با آنکه قطر چندانی نداشت اما مشگل بود بعد باخودم میگفتم این آدم هیچ اند یشه ای ندارد چرا اینهمه خودش را نا چیز می پندارد ؟ وووو
امروز ! بلی امروز فهمیدم آدم زیادی یعنی چی ! یعنی آدمی که حتی پولهابش دیگر ارزش ندارد ......
سه ماه حقوقم را اگرفته ام ورویهم انباشته ام مقداری در بانک برای برق <آب وتلفن وغیره بقیه درون یک کیسه نایلونی وهرگاه بخواهم چیزی بخرم .یا پول بردارم باید دستمالی به دست بگیرم ویا دستکش بپوشم !!!! روز گذشته پس از بازگشت از خانه تازه پسر/ ناهار میهمان دخترم بودیم برایمان مثلا چلو کباب درست کرد ه بود خوشبختانه سگ همیشه کنارمن می ایستد ومن آهسته گوشتهای نپخته بدون پیاز را جلوی او میانداختم وخود با برنج خشک بدون چربی سر گرم بودم سگ حسابی سیر شد منهم سیر شدم آنقدر که الان به هیچ چیز وهیچ غذایی میل ندارم تنها قهوه نوشیدم بعد از ناهار جنا ب داماد پایین رفت وصدای گیتار الکترونیکیش را تا عرش رساند فورا جا خالی کردم وبخانه برگشتم حوصله این یکی را دیگر نداشتم باندازه کافی پله ها مرا خسته کرده بودند تمام بعد ازظهر خوابیدم وشب پس از نوشیدن یک لیوان اب دوباره خوابیدم هنگامی که میخوابیم چیزی مرا عذا ب میدهد وجانم میل دارد خودرا رها سازد .
حال تازه فهمیدم ادم زیادی یعنی چی چرا جناب بیل گیت میل دارند پانزده میلیون از جمعیت دنیارا از کم کنند چون همه مانند من زیادیند .بافتنی می بافم ودوباره میشکافم چون حواسم پرت است همه جا را سیر میکنم نه دیگر به گذشته فکر نمیکنم اینده هم ندارم همان آدم زیاد ی هستم کارم تمام شده باید بروم مهم نیست جوانم یا فرسوده مهم این است که دیگر زیادی هستم .
تنها یک فکر داشتم با پولی که پسرم خرج ان خانه فضایی خود کرده با یک سوم ان میتوانست برای من یک خانه کوچک بخرد تازه خانه قدیی اش هم خالی است . ایا باید اینها را به حسا ب کم لطفی بگذارم یا بی توجهی ویا نفهمی حال خوشبختانه صاحبخانه ازمن راضی است منهم از او راضی هر ما ه سر موعد کرایه اش را به حسابش میریزم اما ایا این بود نتیجه آنچه را که بافتم ؟ وآیا اینها همان نقش پدررا دارند ؟ در فامیل بزرگ انها رسم نبود که برای زن میراثی بگذارند ومن همیشه متوجه حال مادر زنها ومادر شوهرهای بیوه بودم که چمدان به دست از این خانه به ان خانه میرفتند ویا راهی کربلا میشدند خوب منهم باید راهی سویس شوم !......و امااین خانه به اسم زن وشوهر است !!!!
آدم زیادی بلی برایت غذا میپرند خرید میکنند بعضی شبها درکنارت هستند اما >>>>>>>>>یهتر است تو هم مانند چرخنده چرخی بزنی ! پایان
ثریا/ اسپانیا همان روز دوشنبه 28 سپتامبر 2020 میلادی /
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر