ثریا ایرانمنش.
لب پرچین
بزایش نوشتم که یکصد سال از تولد مردی میگذرد که تاج بر سر تو گذاشت تورا شهره افاق کرد به همراه بهترین جراحان عالم هیکل وصورت راساختی آیا روا نبود در سالروز تولد او یک پیامی بفرستی به همراه شازده پسر ،،،،واما بیفایده است درایران لباسهایش را درون ویترین گذاشته آن
هر هفته سربازی برا ی نگهبانی آنها به کاخ نیاوران میرود دراین حال روزی نامه های آن جماعت نوشتند ماشینقراضه شاه به فروش رفت ،
پس نباید تعجب کرد که چرا چگونه اینهمه سال اینها سد راه دیگران بودند خودی هستن ،
از بطن علامه ها افتادهاند
زیاده عرضی نیست
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر