ثریا ایرانمنش " لب پرچین" .اسپانیا !
من دیدم ودر کتاب خواندم - کاین کشور خسروان عالمگیر
ویرانه جاودانه تاریخ است .........."شادروان نادر نادر پور"
راست گفتی عشق خوبان آتش آست
سخت میسوزاند اما دلکش است
با شوق وفراوان درانتظار پست بودم که رسید " آی پد " جدیدم ! آه - جعبه را باز کردم وگفتم مرسی پسرم ! عکس آنرا گرفتم وفرستادم برای بقیه وگفتم احتیاج به کمک دارم او..... نوه کوچکم آمد فارسی را درست نمیدانست بهر روی چیزی برایم درست کرد درحال حاضر نیمه کاره است هنوز نمیتوانم روی آن بنویسم وهنو زخیلی کار دارد وعجب آنکه در طی این مدت نیز فراموش کرده بودم که چگونه با آی پد کارکنم دو تا سه لب تاپ و غیره گوشی را تنها برای گوش کردن مزخرفات دیگران بکار میبردم وبا این یک هم که مینویسنم گویا یک کیبورد دیگر در زیرش نهفته است هر حرفی را دوبار مینویسد ویا هرچه میلش بکشد مینویسد !!!! تازه برای کی ؟ برای چی" برای آنکه خانم شهره خانم با آن صدای گرفته تریاکیش برای فرزندان اینده ما تعیین تکلیف کند دختران سر زمینم درخانه بمانید ! بگذارید من وچرخنده بچرخیم !!!!حالم ازهمه بهم خورد بخصوص شب گذشت که به تماشای آن پیر مرد نشستم دیگر نزدیک بود بالا بیاورم مردم تا حد احمق شده اند ورشد عقلی خودرا ازدست داده اند ....بگذریم .
تا دلم خواست روی ای پد کاناستا باری کردم وتا دلم خواست موزیک گوش دادم تا خوابم برد آهسته آنراا روی میز گذشتم تا دوابره پرتا ب نشود اما امروز با کمال تاسف دیدم نمیتوانم روی آن بنویسم این کار بزرگتران است تا آنرا تکمیل کنند !
باید هر طور شده دل از آن سر زمین بکنم انجا دیگر جای من نیست ونبوده ونخواهد بود چیزی ندارم که گم بکنم آنجا برایم یک خاک دیگری است افغانستان است شاید باید به افغانستان بروم چهارشب متوالی خواب آنجارا دیدم !!!!یا به هند ویا درهمین گورستان خاکستر شوم
ازخود میپرسم شما که هرشب آمار میدهید اینهمه بر اثر کررونا کشته شدند جنازه هاکو ؟ شهر مانند شهر ارواح تاریک بی سو وبی ستاره میدانها خالی از سروصداهای مستان شبانه وروزها اهسسته میروند واهسته برمیگردند همان زندانی که میل داشتند برایمان ساختند یعنی دنیا برایمان زندان شد با همان شکنجه ای روانی !قحطی بزرگی در پیش است دیگر از زمین سبزه ای نمیروید وزمین جایگاه مردار خواران شده است فرقی ندارد جه ملیتی دشته باشند هیچ باهم فرقی ندارند .
وافسوس که دگر معجزه خداوندی هم کار گر نیست . حال باید بر ویرانه های تاریخ بنشینیم وخاکرا جستجو کنیم شاید یادگاری را بیابیم ودر خیال خودرا انسان بنامیم نه میمون .
گوشتان اگر بناله من اشناست / از سفینه ای که میرود بسوی ماه / از مسافری که میگذرد زگرد راه / از زمین فتنه گر حذر کنید
پای این بشر اگر رسد به آسمان / روزگارتان چون روزگار ما سیه شود .....فریدون مشیری
پایان
ثریا ایرانمنش 27 اکتبر 2020 میلادی / اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر