دوشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۹۹

بهشت خیالی !

 

امروز کجا هستیم گویا دچار سر گیجه شده ایم  چه شد دنیای ما کجا رفت ؟ چی شد آن اواز دوره گرد ایتالیایی ؟ چی شد آن پنیر ها خوشمزه با شراب چیانچی چی شد آن کوه نوردی  ها دریا نوردی ها صحرا نوردی ها ؟ آن سفرهای بی دغدغه ؟ کدام دست نامردی  مارا ودنیا مارا باین صورت نقاشی کرد ومارا درمیاان ان نشاند حتی دیگر اثری از کارتن های گذشته نیست همه گذشته های مارا کم کم پاک کردند  . گاهی که درد زیاد برروح وجسم من فشا رمیاورد ناگهان چهره  آن  کشیش مهربان روی صفحه موبایلم ظاهر میشود با تمام وجودم خواستم  که جلوی دست این ویرانگران را  بگیرد اگر  چه همقطاران خودش نیز دست دراین ویرانگری ها دارند .موزه ها تبدیل به مسجد شدند وکلیساها تبدیل به آپارتمان یا به عبارتی قفسهای کوچک برای پرندگان بزرگ !
کجا شد ان افتاب لذت بخش پاییزی  حال تنها باید از پشت پنجره های کدر ونشسته انرا دید کجا شد آن نسیم لطیف بهاری  وکجا شد ان شور شر تولد مسیح حال باید درانتظار پیامبر نوینی باشیم . 

امروز مانند زندانیان مارا شکنجه میدهند  از هم دور بایستید  بیشتر از چند نفر باهم نباشید کنار هم نباشید هم آغوشی ممنوع بچه دار شدن ممنوع بجایش عروسک دربغل بگیرید چرا که به زودی پایین تنه زنان تبدیل به پاهای پلاستیکی مانکها میشوند  ودیگر بچه وتولید آن چیزی زائد است بچه درآزمایشگاه رشد میکند
بهشت ما گم شد درجهنمی که برایمان با زور سر نیزه وتیر وزندان وجریمه ساخته اند بسر میببریم سر زمین من امتحانش را خوب داد آدمها زودر نگ عوض میکنند و زود خرید وفروش میشوند واگرکمی سر پیچی کنند ازتمام مواهب زندگی محرومند .دیگر نمیتوانند حلوای نذری بپزند!.....

سینیور ! نجات بخش ما مارا نجات بده دستهای ویرانگر را کوتاه کن . هشت ماه است که روی یک صندلی نشسته ام حتی جایمرا نیز عوض نمیکنم از  روی صندلی به سوی توالت وتختخوابم میروم ویا درآشپزخانه سوپ عدس میخورم !!! یا کته  گشنیزگوشت را  غدغن کرده ام چه میدانم گوشت کدام مرداری است وفعلا ادمها بخصوص جوانهارا میکشند تا اعضای بدن انهارا دربازار تجارت خرید وفروش نمایند چه خوب من تنها قلب و مغزم را دارم وآنهارا خودم ویر ان خواهم ساخت خوب مبارک باد این  سر زمین واین زندان جدید گویا تا ماه می هر پانزده روز   ساعات وروزها ی زندانیان را تغییر میدهند !!!!
کام بگ تو پورتو فینو ! هیچ کجا ایتالیا نمیشود  کاش میشد بر میگشتم !خوب شد همه جارا دیدم تنها اسکاندیناوی را ندیده بودم دیگر دیر است  با پای شکسته من دیگرنمیتوان راههای دوررا طی کرد .
خدا خاففظ بهشت گم شده ما و......نه به جهنم درودی نمیفرستم .پایان 
ثریا ایرانمنش . " لب پرچین " 26 اکتبر 2020 میلادی ........

هیچ نظری موجود نیست: