ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-----------------------------------
باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش
این سوخته دل را محرم اسرا رنهان باش
زان باده که د رمیکده عشق فروشند
مارا دو سه ساغر بده وگو رمضان باش........".حاجی حافظ شیرای !"
امروز ما در پناه اختاپوس هستیم پاهایش را روی سر ما دراز کرده ظاهرا امنیت وراحتی مارا میخواهد اما درواقع هر پای او هزار چشم دارد واین چشم های نهانی ترا میپایند تا مباد اگقته باشی اسب شاه یابوست !
ای روز های خوش ازادی بدرود ای روزهای خوش نمایش " بنی هیل " خدا حافظ ای روزهای خوش نمایشات با مزه تلویزونی بدرود ای روزهای خوش دورهم جمع شدنها و نوشیدنها و رقصیدن ها برای همیشه خدا حافظ امروز این اختاپوس است که به شما میگوید نفس بکشید یا نه ودهانتان را بسته است .
بچه ها زمانی که ا زمدرسه باز میگردند همه سردرد وخسته روی تختوابهایشان بخواب میروند تمام روز بدون اکسيژن کافی با این پوزه بند مسخره باید سر کلاس بنشینند .
{احتاپو س ندایش را بما داد که میدانیم کی هستی وکجایی وچرا نشسته ای واصلا چرا زنده ای ! جای دیگران را تنگ کرده ای وحرف مفت میزنی آنهم نه دراستای آنچه که ما انتخاب کرده ایم تو نباید چیزی بخواهی که ما نمیخواهیم تو نباید حرفی بزنی که ما میل نداریم بشنویم .}
روزی روزگاری درمیدان بزرگ ( هاید پارک )گوشه به گوشه مردم جمع میشدند واز دولتشان انتقاد میکردند پلیس هم مواظب بود که زدو خوردی صورت نگیرد امروز پلیس درخانه را میکوبد تا ببیند چند نفر نشسته اید شش متر فاصله را حفظ کرده اید یانه ؟ مادران از فرزندانشان جدا شده اند وعاشقان دیگر نمیتوانند لب رویهم بگذارند وبگویند " ترا دوست میدارم " آن کلمات کم کم از اذهان گم میشوند وجایش را چیزهای دیگری میگیرد که اختاپوس بما دیکته میکند .
در حال حاضر من یکی دوتا پاهای اورا جمع کرده وبه زیر تنه اش فرستا دم اما هنوز چشمان او بر بالای این صفحه نشسته است وبا چند زبان برای من نامه میفرستد " که اهای ! برادر بزرگ ترا مینگرد!......
ان برادر بزرگ چه کسی است ؟ !........
خدا حافط عشق های دیرین خدا حافظ مهربانیها خدا حافظ دوستیهای بی شاِِءبه .
من هنوز ضربه های شلاقی که بر پشتم وپیکرم خورده بیاد دارم وگاهی جای زخم آنها باز شده وخون جاری میگردد اما فورا مرهمی بر انها میگذارم این مرهم تنها شعر است و موسیقی تنهای تنهایم وبقول آن خوانند ه محبوبم " عباس مهر پویا "
کسی دیگر نمی کوبد / دراین خانه متروک را / کسی دیگر نمی پرسد / چرا تنهای تنهایم / ومن چون شمع میسوزم ودیگر چیزی از من نمی ماند !
عبا س هم تنها بود صدای گرمی داشت موسیقی را خوب میشناخت به هند رفت سی تاررا فرا گرفت دکوراتور ماهری بود وشغل اصلی او دکور کردن خانه های اعیان وتازه به نوا رسیده وفروشگاههای بزرگ بود خوانندگی درکنار شغل او برای دل خودش بود اما کسی اورا قبول نداشت چرا که ( خودی ) نبود تریاک نمیکشید عرق نمیخورد رقاصی هم نمیکرد عضو هیچ حزبی هم نبود !!! با زنان پیر هم همخوابی نداشت صدای گرمی داشت همه آوازهای اورا دارم درتنهایی مونس من هستند اگرناگهان اختاپوس آنهارا نیز ممنونع الصدا نکند ! .انگ سکس وبی عفتی به انها نزند ! .
نیست دردنیای پاکی زندگی میکنیم همه چیز تمیز ضد عفونی شده است مردم همه راستگو مهربان ومتین و مودب بدون اسلحه راه میروند !!!؟سکس زنانه و مردانه ....وبچگانه هم وجو د خارجی ندارد !
خدا حافظ دنیای راستین ما بعد از رفتن شاه دنیا نیز برایمان بجای تمدن برگ وحشت بزرگ را آورد خوشا بحال دیگران !!!!که با این وحشت خو گفته اند ودرکنار وحوش راه میروند بی هیچ خوفی . پایان
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن وسر حلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگرانست
گو میرسم اینک بسلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت - به همان مهر و نشان باش
ثریا ایرانمنش . 04/10 /2020 میلادی / اسپانیا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر