ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا
----------------------------------
اگر ای مهربان - از روزن چشم
راهی بسوی اسمان ببینی
و از لابلای پرده مژگان
آفاق اندوه مرا تا بیکران ببینی
ناچار در پایان آن دیدار
فکر بلندم را مسیحا وار
خونین و خندان بر صلیب کهکشان ببینی
آنگاه تمثیل شهادت را
چون افتابی در میان بینی ......... " زنده نام نادر نادر پور . از دفتر صبح دروغین "
من از عشق بازی ماه با جویبارها دانستم که زندگی میتواند شیرین باشد اما امروز دیگر ماه د رپس ابرهای تیره و تار گم شده و بجای آن ماه های تقلبی با ستارگان تقلبی نرد عشق میبازند وما یعنی بشر چقدر تنها ماند ه است .
دیروز تمام شد و روزهایی که می پنداشتیم ابدی اند ناگهان به یک شب تاریک منتهی شد وما هریک مانند کبوتران بال و پر شکسته در گوشه ای به دنبال لانه ای امن خود را از تیر رس شکارچیان پنهان داشتیم .
دیگر صدای باران در ناودانها شنیده نشد و دیگر برفهای روی پشت بامها قندیل نبستند ویک بغض ناگهانی درون گلوی همه را گرفت در بعضی ها تبدیل به خنجر و کارد شد و در بعضی ها مبدل به خون ویا مرگ اشکار و پنهانی !.
خاک زیر پاهایمان سست و گاهی مارا تا اعماق زمین میبرد اما هنوز چشم بر آسمان دوخته بودیم ودر انتظار پایان شب تاریک و روز روشن و خورشید گرما بخش خود را فریب میدادیم .
این روزها دیگر بغضی درگلو ها نمانده تبدیل به فریاد شده اما فریادی خاموش و در درون غوغا میکنند بانگ ناقوسها خاموش شدند و سحرگاهان دیگر بلبلان وپرندگان آوازی نخواندند.
ما فراموش کردیم که پرنده ای هم هست که برایمان پیام شادی میاورد اما چرندگانرا دیدم که آهسته اهسته خون مارا می لیسند .
روزهای نامی و جهانی گم شدند سر ها به دو طرف میچرخد چپ یا راست .
دراین سکوت شبانه من همچنان به اوازهایی گوش فرا میدهم بعضی ها ناهنجار وبعضی ها نوازشگر و درا ین فکرم آخرین سنگر ما کجاست و تنهایی ما کی به پایان میرسد؟ .
پایان
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 2020/09.07 میلادی برابر با 19 ش8ریویر 1399 خورشیدی1