شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۹۹

نوشتاری دیگر .

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا 
شنبه پنجم سپتامبر 2020 میلادی برابر با 15 شهریور 1399 خورشیدی .
-----------------------------------------------------------------
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز 
ورنه  در محفل رندان  خبری نیست که نیست 
------------------------------------------- حافظ شیرازی 

 در محفل رندان خبرهاست اما برای ما مهم نیست ما نان واب خودمان را میخوریم نه خود فروشیم ونه فروشنده ونه باج گیر ونه قمار باز ونه بار بستیم برای امروز امرو زهم مانند گذشته همه اهل خانه کارمیکنیم وتقدیم دولت مینماییم ولقمه نانی وچکه ای اب میخوریم مینوشیم برای هر کاری باید سکه هایمان را بشماریم  وبرای هر هدیه روز تولدی یا زایمان باید از قبل چندر قاز جمع کنیم تا ابرو داری کرده باشیم خود فروشی کار ما نبوده  و نیست و نخواهد بود . اهل هیچ فرقه ای هم نیستیم معتاد به هیچ موادی هم نیستیم غیر از من که معتاد به قلم و کاغذ هستم  و این دو همیشه باید در دسترسم باشد حتی در اطاق عمل بیمارستان و پز بیهوده هم نمی دهیم داشتیم خوردیم تمام شد حال  دوباره از نو شروع میکنیم 

تکیه به قیور اقوامان هم نمی کنیم  اصالت را باید در وجود شخص دید  اصالت خریدنی نیست با انسان به دنیا می اید مانند شعور عقل را کسب میکنیم  بهر روی غرض از اینهمه فلسفه چینی  امروز دیدم که تا اندازه احمق بودم ! 
بلی یک احمق به تمام معنا  من نخواستم  گلوی همسر نامردم را بگیرم وبگویم یالا از انچه که رشوه میگیری کمی هم بمن بده سهمی هم مال من مانند همان پنج درصد قراردادهای نفتی برای بانو  خیر دماغم را بالا  میگر فتم  وخوشحال بودم که پیراهنم را خودم دوخته ام ویا ملافه های گلدوز ی شده را خودم درست کرده ام !!! ویا دکوراسیون خانه را خودم ترتیب داده ام دکوراتور نیاورده ام !! ( آن روزها مد بود  درسا لهای آخر آن نوکیسه ها که خانه میساختند یک دکوراتور میامد و خانه را تزیین میکرد با گلهای پلاستیکی و کاغذهای الوان  وتشکچه های  رنگین وغیره گویی وارد یک رستوران شده ای نه یک خانه !  باضافه یک مستخدم اهل فلیپین ! نه  من تنها یک آشپز داشتم چون از اشپزی بسیار متنفر بودم هنو زهم هستم  وزنی خدمتکار  باعبانی وتمام  گردگیری را خودم انجاام میدادم حمامهارا خودم میشستم کلی هم مفت خر !!! بودم همسرم هم با فاحشه ها وخوانندگان خوش بود گاهی هم چیزکی میخرید بعد آنرا پس میگرفت یا ازمن میدزدید بنا براین مشگل بود منهم سهمی برای امروز نگاه دارم .
گذشت آن دوران بچه بودم و خر شاید هنوز هم همان خر باقی مانده باشم کسی چه میداند ؟!
شب گذشته بچه ها اینجا بودند خودشان پختند خوشان میز چیدند من هم میهمان وار نشستم و خوردم  یکی از دوستان خانواده دخترم که امریکایی بود  نیز با انها بود من کمی خجالت کشیدم  از وضع مبلمان خانه که دیگر دل غشه گرفته ام صحبت از فروش خانه بود وگفت خانه ها در شهر ماربییا بسیار ارزان شده اند  ملکه شما هم آنجا خانه دارد وخانه سازی ! گفتم بمن ارتباطی ندارد ایشان همه جا خانه دارند  از کلروداو تا تنریف !
 سپس گفت چند سال پیش ایشان درکازینوی پورتو بانوس  باخت کلانی داشتند و سپس جواهرات خودرا به صندوق دادند گردنبند و انگشتری و ساعت  و دستبند و گوشواره و غیره و بجایش چند صد هزاردلاری گرفتند آنرا هم باختند و رفتند .اما هنوز برای پس گرفتن جواهراتشان به کازینو نیامده اند و کازینو خیال دارد آنها را به نمایش گذاشته یا بفروشد اما اشکال در این است که کاغذ خرید باید داشته باشند! 
گویی یکی سیلی محکمی به صورت من زد ؟ ایشان هم قمار بازند ؟  اوه حالا میفهم چرا خانم تیمسارفللان فورا خودش ا به فلان کازینوی لندن میرساند با ان لباسهای پولکی وبرقی چرا که  رویال هاینس آنجا بودند ! آخ ثریا نوچقدر خری ! همیشه هم خر باقی خواهی ماند یعنی خییییلی بزرگ !

.خوب مبارک است حال ملت ایران جمع شوید کودکان ما گرسنه سر  سطل زباله مردانی مسن از زباله دانی غذا جمع میکردند  حال بازهم بت پرستی کنید واین حاج ممد رضا وبقیه را سرورخود کنید تا بقیه راهم بخورند برایتان متاسفم خیلی متاسفم احسا س من همیشه مرا به راه دست میبرد هیچگاه ازان زن خوشم نیامد و نخواهد آمد و وای برما که این بود سر زمین را به ویرانی کشید . دیگر ذکر مصبت بس است . بس . پایان 
ثرریا / اسپانیا /