چهارشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۹۹

دزداناودیروز وفردا !

 یک درد نوشته  نه دل نوشته!

امروز عکس اورا در آخرین روزهای زندگیش  روی فیس بوک دیدم یکی از یارانش و دوستدارنش انرا  بعنوان چهارمین سال درگذشت او گذاشته بود ! وای چه فاجعه ای به دنیای هنر وارد آمد !!! سر زمینی  که رهبرش یک ملای دوزاری باشد باید هنرمندش هم این دزد  همه فن حریف باشد .

دلم میخواهد بپرسم مثلا تو آن زمین وباغچه کرج را چه کردی به چه کسی کدام ملای ده فروختی ؟  که امروز پاهایت درکفشهای ورزشی نایک خود نمایی میکنند ؟ خانه دریا ا  که میدانم چقدر وبه چه کسانی فروختی پولش را چه کردی قمار ؟ تریاک یا خانه ای شیک درمعتبرترین وگرانترین قسمت شهر برای خودت تهیه کردی  با فرشهای گرانیها مبلمان طلایی  نظیر بازاریان نو کیسه !خوب نیمی را آنرا نا نجیبه برد نیمی را هم تو باد آورده را باد میبرد !  وحال آنکه هردو از بهترین دوستان وکسان من بودید  وظاهرا مرا عاشقانه !! دوست داشتید و منهم باور کرده بودم که درجهانم هست یاری !!!!

امروز بیاد آن دخترک خدمتکار معلم قرانم افتادم که چگونه میله داغ را به دست من داد که همه گوشت و پوست دست من به ان چسپید  من رفته بودم در تاریکی زیر زمین باو کمک کنم تا برای مادرجانم وملای چای بیاورد قرانم را تمام کرده بوم با کاسه  نبات رفته بودیم برای تشکر !دختر میله را درون اجاق وخاکستر داغ گذاشته بود سپس انرا به دست من داد وگفت اینرا بگیر تا من چای بریزم منم گرفتم ودستم به آن چسپید تنها توانستم  یک فریاد بکشم  تازه هنگامیکه ملا از او بازخواست میکند  درجواب میگوید خودش انرا برداشت باو گفتم این داغ است  تنها بوسه های مادرم روی کف دست اش ولاشم وبردن من فوراا به درمانگاه تا دست سوخته را که پوست نازک آن به میله هنوز چسپیده بود  پانسمان بکنند من ان دخترا نمیشناختم فقط  برای آنکه درتاریکی تنها نباشد با او تا  اشپزخانه رفتم  از روی دلسوزی خدمتکار ملا بود  البته  همان شبانه اورا بیرون کرد اما دست من آنهم دست راست  من تا مدتها هنوز میسوخت این اولین سیلی بود که از یک هموطن ویک همشهری خوردم حال منتظرم که مثلا این بانوان واقایان چند پشت غریبه مرا یاری بدهند؟.

البته من به ان مال نه احتیاجی نداشتم ونه چشمی به ان دوخته بودم اگرچنین بود روی انها مینشستم وبه خارج پناه نمیبردم اواره نمیشدم گر سنگی نمیکشیدم درد نمیکشیدم  امروز حقوق من درون یک جعبه ریخته شده ومن نمیدانم  با ان چه کار کنم من ابدا توجهی به مال دنیا نداشته وندارم  . من تنها کشته  وتشنه عشقم چیزی که ابدا دراین جهان وجود ندارد .

 جناب هنرمند گرامی همه را بالا کشیدند وراحت نشستند روی صندلی وتارشان را دربغل گرفتند وگفتند من غیر ازاین چیزی ندارم !!!! وآن اخرین شب باقیمانده عمرشان که داشتند از ایشان فیلم تهیه میکردند تا برای  ایندگان بماند آنچنان ان اسکناسهای زبان بسته را امضا کرده بذل وبخشش میکردند  و سپس با نگاهی که آنرا خوب میشناختم  رو به دوربین با بی زبانی گفتند که انتقامم را گرفتم .

نه ! امروز نه ملامتش میکنم ونه برایم وجود دارد او نظیر بقیه یک تکه خاک یک تکه سنگ  مال کمی دردستش نبود  چهارده هزار متر زمین / دو خانه یکی هشتصد مترودیگر ی چهارصد متر درشما ل/ 

پنجاه سهم از یک شرکت تولیدی  که خوب نا نجیبه آنرا بنام خودش وهمسرش به ثبت رساند با یک بغل خوابی  ! نمیدانم زنده است یامرده  برایم دیگر نه آن سرزمین مهم است ونه مردمش و تنها آرزویم این است که همه خاطرات گذشته ازذهنم بیرون روند گاهی فکر میکنم آلزایمر بد چیزی نیست . امروز بیاد آن میله داغ دخترک ناشناس بودم و........دیگرهیچ .

ثریا / اسپانیا  چهارشنبه 19 شهریور 1399 خورشیدی برابر با نهم سپتامبر 2020 میلادی . تم......ام 


هیچ نظری موجود نیست: