پنجشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۹

دولت های قلابی

 ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 

-----------------------------------

خوب مبارک است با تعویض این برنامه فکسنی من  همه چیز به هم ریخته حتی خود من ! 

دیگر اگر  فکر کنید چیزی در این دنیا مرا دچار شگفتی وتعجب میکند  فکرتان غلط است  هیچ چیز دیگر نمیتواند  مرا دچار  نه اندوه ونه شادی ونه شگفت زده کند بقول معروف از این حرامزاده دهر هرچه بگویی برمیاید .

اکثر شبها تا بتوانم بخواب بروم به قصائد و خوشنوایی افراد مجازی گوش میدهم همه سرها  ازیک پنجره بیرون است ودارند سخن  رانی میکنند همه دست درجیب یکدیگر دارند وهمه خنجری دردست که برپشت دیگری فرو کنند اما به ظاهر دوستند .

امروز ناگهان یک خبر آمد روی این صفحه فکنسنی ! :سفارتهای دولت درتبعید بکار مشغول خواهند شد !!!:  نمیدانم توی سرم بقول یارو  عاج سبز شد یا اسفناج !

بمن مربوط نیست من متعلق به سرز مین دیگری هستم نه سیتی زن نیستم تبعیت عوض کرده ام یعنی دیگر هیچگاه نباید بگویم اهل کجایم  باید بنویسم وبگویم که دراین سر زمین زاده شدم  وفرزندانمان برای این سر زمین خواهند جنگید  و به پرچم این سر زمین  اعتقاد داریم  و فراموش کنیم که کی بودیم  وکجا بوده ایم .

 زادگاهمان نیز دهکده ای است درهمین شهر ! اما دلم برای ان مردم بدبخت  آن سوی قاره سوخت زیر چند هزار نفر باید بخوابند وچند فرزند حرامزاده دیگر را باید بعنوان نوزاد جدید بپذیرند ؟ نه یک چراگاه  چند صد سبزه زار وعلفزار برایشان مهیا کرده اند !تنها چیزی را که به انها نخواهند داد همان فرزند  ناکام " آزادی " است که قرنهاست به زیر  خاک فرو رفته و تنها نامی از آن بجا مانده و غباری !.

سردار پیر پیشا پیش  جلو میتازد با ان زبان پهن وآن دهان گشادش واز پی او جوانانی که دیگر پیر شده اند روان خواهند شد .

وچه چند ملتی ؟ ایا ازاین زیباتر خواهد شد ؟ 

بی اعتقادان به سختی کیفر خواهند دید وبت های تازه ساخته درهم خواهند شکست  واز طلای ناب آنها بنایی به زیبایی برج ایفل خواهند ساخت تا کبوتران درانجا تخم بگذارند !....

بیچاره ملت . هرچند  دیگر ملتی وجود ندارد همه چیز بهم ر یخته یک شوروای بی مزه وتلخ .

روز گذشته نزدیک بودم زار زار بگریم ! گفتم همه چیز را تحمل کردم " غربت . بیکسی تهمت . افترا  توهین گرسنگی  بدبختیهای فراوان وبیماری را اما این یکی  دیگر خیلی برایم تحمل ناپذیر است که نتوانم فرزندانم را درآغوش بفشارم و ببوسم ودلتنگیم را برطرف کنم .

دخترم دلیل بزرگی آورد ! به به ! حظ کردم ! گفت  : بفکر آنهایی باشد که درخانه سالمندانند وبچه هایشان از پشت شیشه با انها حرف میزنند !  خوب الان هم فرقی ندارد خانه من با خانه سالمندان نه کسی به دیدارم میاید ونه من میتوانم ازخانه خارج شوم  تنها تلفن به صدا درمیاید ماما  حالت خوب است من سخت گرفتارم ووووو پس ازانکه گوشی را میگذارم باری از اندوه بر شانه هایم مینشیند که ایوای بدبختیها نیز ارثی میباشند ؟ /

خوب !ی ملتهای شریف ونجیب ! روز بدبخی ها  برخاسته است وشبهای تار.یک !

 باید با شمع وجودتان با این شبها ی تاریک جدال کنید ودر حسرت روزهای روشن بنشیند وگاهی هم آوازی زیر لب زمزمه کنید . "خدا حافظ روزهای روشن وزیبا . خدا حافظ ". تا جناب بیل وجناب پوشه وجناب جرج بر انبوه داراییهایشان اضافه شود ودنیارا درمیان دستهای خود داشته باشند  ارزوهای دوران بدبختی وبچگی هایشان را براورده سازند . 

و ما از شب و روز اسارت ها شرمساریم  ورنج دیده /

پایان 

ثریا ایرانمنش / 10 /سپتامبر 2020 میلادی برابر با 20 شهریور1399 خورشیدی . اسپانیا 


هیچ نظری موجود نیست: