ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
---------------------------------
زاهد خام که انکار می و جام کند
پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد
پسرم میگفت بدترین کار در این رسانه ها این است که در پای نوشتاری یا گفتاری یک کامنت بگذاری !
امروز دیدم راست میگوید با این جماعت نمیتوان درست حرف زد مرغانی از درون قفس مرغداری بیرون امده همه هم ناقص الشکل وناقص العقل و عجب انکه هرکدام خود را یک خروس لاری می پندارند .
نوشتاری تهیه کرده بودم که برای آن جوان یا چوانانی که درتیررس اعدام هستند بنویسم هرگاه آنرا میخوانم مبینیم خیلی تلخ است بعلاوه حکومت از این نوع مکر و ریا ها زیاد دارد کسی را عنوان میکند تنا در هشتکها و نوشتارها ببیند چه کسی از ان اعدامی مثلا در معرض خطر پشتیبانی میکند از دوحال خارج نیست یا همه برنامه های ترا بللک میکنند( مانند من که ایمیلم دچار سر گشتگی و بدبختی شده است وخواندن این چند خط در سر زمینم مخاطره انگیز ) ویا حقوق بگیران کور و کر آنها ترا ترور شخصیت می کنند و یا دست آخر میکشند .
بنا برای این نوشته را گذاشتم درکنار بقیه نوشتارها و خاطرات اگر عمری باقی بود انها را به چاپ میرسانم و اگر نبود آنها در امانند .
امروز به رفتگانی می اندیشیدم که رفته اند تنها یکی دونام ازانها باقی مانده دیگران نه نامی ونه نشانی خاک شدند و رفتند آمدند خوردند دزدیدند تولید مثل کردند و رفتند بی آنکه نام و نشانی از خود باقی بگذارند ویا در راه آن سر زمین ویران گامی بردارند شکمها باد کرده باسن ها گنده شد جرینگ جیرنگ النگوهایشان گوشها را کر کرد نوه ونتیجه های چند خونی بجای گذاشتند و رفتند .
شب گذشته دریک کلیپ برنامه نقشی که ازان پسرک مزلف امید بی شرافت نادان گذاشته بود برای کشتن دو هزار مردم بیگناه که به خیابانها آمده تا اعتراض خودشان را بگوش ارباب برسانند و ارباب با شهامت تمام دست چلاقش را باکاغدی بالا برد گفت :
ما پیروز شدیم دشمن را از بین بردیم یعنی ایرانیان را کشتیم و هنوز روی منبر نشسته ایم این مردک مزلف میگفت :
اینهمه سر و صدا کشتار بیرحمانه ؟؟!!خوب سیصد چهار صد نفر کشته شدند دیگر اینهه صدا ندارد ....من مانده بودم که کار این حیوانات انسان نما از مرز درنده گی نیز گذشته به مرزخونخواری رسیده است یعنی یکدیگر را خواهند خورد قانون جنگل حاکم است .
و امروز در یک برنامه تلویزیونی مردانی با هیکلهای گنده وپاهای چاق که گشا دگشاد راه میرفتند واربابان دول بودند فهمیدم دیگر جایی برای ما نیست برای ما کوچولوها .
جالب است مرگ یک مرغ را در سر زمینی دیگر فریاد میزنند اما ازکشتار وشکنجه های بیرحمانه وحکومت نظامی در سر زمین من ایران کمترین حرفی به میان نمی آورند اگر هم سئوالی بکنیم میگویند ما خبرنگار دران جا نداریم !!! مگر خبرنگاری که برای چاپلوسی به مصاحبه با لاتهای گنده بپردازد !
رفتم تا به صدای طبیعت گوش دهم پرندگانی که برایم پیام عشق میاورند وگاه پیامهای دردناک طبیعت با من همراه هست درخیلی از کارها جلویم ایستاده تا در چاه نییفتم درخیلی از مواقع توی سرم زد که برخیز هنگام عمل است من با طبیعت و کائنات یکی هستم بنا براین ترسی ندارم از هیچ کس وهیچ چیز گاهی دست دراز میکنم وروی زمین میکشم وزمین را لمس کرده بر لبان و چشم هایم می گذارم میل ندارم زانوی ترحم بر زمین بزنم میل ندارم کرنش بکنم همین کار کافی است .بت پرست نیستم شاه را بخاطر ساده دلی وخدماتش میستایم و پرچم سر زمینم را بردوش میکشم پرچمی که لباس ابرو واعتبار من است نه برا ی خود فروشی. درخانه ما زبان فارسی حرف اول را میزند برای پسر بزرگم به فارسی پیام میفرستم برای بقیه نیز مجبورم با زبان بیگانه چیزکی بفرستم که به ندرت این اتفا ق میافتند ترجیح میدهم تلفن کنم اما اکثرا انها یا درمحل کارشان مشغول کارند ویا درمینیگهای کاری بنا براین خیلی کم مزاحم آنها میشوم .
روز گذشته همه نیرویم به تحلیل رفته بود دیگر واقعا نیرو نداشتم بخود نهیب زدم " هی تودردناک ترین صدمات را از پنج سالگی تحمل کرده ای دردهایی که رستم را میکشت وتو ایستادی حال چرا پاهایت روی زمین میلرزند بگذار مانند گذشته زمین زیر پاهایت بلرزد.
با یک نهیب خودم را بالا کشیدم .
آخر شب د رختخواب بودم دخترم برایم تکس فرستاد فرداشب میل داریم همه درتراس خنک خانه تو شام بخوریم خودما شام را حاضر میکنیم شادی بزرگی بود . نه؟ بنا براین ناله و زاری وخود فروشی وخود نمایی کار من نیست من مانند شمشیری تیز میبرم وجلو میروم حال ان ناشناس است که درانتظار گفته های من نشسته . نه آنها درامانند وبه موقع به چاپ میرسند زمانی که دیگر افعی پیر دراین دنیا نیست تا ازدوستانش کمک بگیرد !.
----------
باده با محتسب شهر ننوشی زنهار
بخورد با ده و سنگیت به جام اندازد ....."حافظ جاودانه "
ثریا ایرانمنش 2020 /09/04 میلادی برابر با 14 شهریور 1399 خورشیدی . اسپانیا .