جمعه، مهر ۰۴، ۱۳۹۹

همه رفتند


 " لب پرچین " ثریا ایرانمنش . اسپانیا 

یادگاری ما 

 یک تخته پاره - از یک کشتی غرق شده 

در کشا کش امواج خروشان 

مارا به بیراهه ها  میبرد 

وما  همچنان دردیروز زندگی میکنیم .

کم کم آنهاییکه از زمان ما باقی مانده اند  بسوی ابد یت میروند واین کشتی شکسته را رها میکنند.  وچه بسا هنوز عده ای به تخته پاره ها چسپیده رویای بازگشت دارند .آنچه رفته - رفته دیگر بر نمیگردد اگر هم برگردد دیگر آن نیست که بود .

شب گذشته در فیس بوک خواندم که ژولیت گره کو خواننده مطرح آن زمان ما  نیز از جهان رفت زنی بلند بالا کشیده وبی هیچ ادعایی میخواند صدایش لبریز از غم بود  او آخرین باز مانده دوران ما بود همه رفتند و اینهایی که در اطراف ما هستند ما آنهارا نمی شناسیم .امروز دیگر برای من مهم نیست که دیروز چه بود اگر چیزی مینویسم نگاهم به  تاریخ است  تاریخ را تحریف میکنند از تروریست قهرمان میسازند واز قهرمان یک فرد مضر جامعه که سزایش مرگ  است 

امروز نه قهرمانی زاده شده ونه قهرمانی بوجود میاید قهرمانان را میکشند  ودر عوض آدمهای بی مغز وتهی را که قبلا خوب آنهارا شستشو داده اند و از هفت آب کر گذرانده اند بعنوان قهرمان به نمایش میگذارند .

مردم را درخیابانها به تیر میبندند تا یک مفتگی بو گرفته درون صدها متر پارچه سیاه را بعنوان قهرمان ونمونه نگاهدارند گمان میکنم هر کس از یکصد متری او رد شود بوی گند خفه کننده اورا احساس میکنند همه بو گرفته اند دنیا بو گرفته است بویی که هیچ عطری وهیچ مشکی قادر نیست تا انرا خوشبو سازد رودخانه ها ابهایشان کدرو بد بو د ریاها متعفن اقیانوسها گل الود دیگر رنگ اسمانرا نیز درهیچ کجا نمیتوان دید.


تها خاطره های خوب را درون یک جعبه در گوشه ذهنمان نگاه داشته گاهی آنهارا نشخوار میکنیم . عشقهایمان رویایی ومصنوعی واز پشت شیشه ها ی کدر ومات  اسباب بازیهایمان که هرکدام حد اقل ده بیست تا ازآنرا درمیان خانه داریم وبا انها باز ی میکنیم عروسکهای چشم ابی که چشمانشان بهم میخورد ومیخوابید گم شدند قطارهایی کوکی که وی ریلها می غلطیدند و ما آنهارا راستی میپنداشتیم گم شدند 

همه چیز ناگهان .بی صدا گم شد درعوض هزاران سوپر برایمان سر هر چهار راه باز کردند  با گوشتهای  های مانده مصنوعی تخم مرغهای ساخت چپن مرغهای مصنوعی ومیوه های رنگ شده را در یک ردیف چیده نان نیز گم شد چیزی که امروز میخوریم تکه ای خمیر باد کرده ونپخته است /

بلی ژولیت کررگو متعلق به دوران خوب وخوشبختی ما ودنیا بود وما میپنداشتیم که مردان  بزرگی درراهند تا دنیا مارا بهتر بسازند نمیدانستیم  ناگهان  سر وکله مردی از درون گاراژ خانه اش با یک وسیله آتش زا به میان می جهد ودنیارا  بین خود ورفقایش تقسیم میکند حتی سر  نوشت سلامتی ما نیز در میان دستهای او میباشد .

دیگر لازم نیست نبردی  را شروع کنی ویا آغاز کرده به پایان برسانی در نیمه راه گم میشوی .امروز همه یک گله وهمه از یک چراگاه  تغذیه میشویم  معلولان ارباب میشوند وانسانهای بزرگ در زندانها وسیاه چاله ها  مدفوند  اروپای تمیز ومعطر مامانی تبدیل به زباله دانی پناهندگان شده است وامریکای غول پیکر دست آویز مشتی چپول نیمه دیوانه ومست ومعتاد بچه باز . 

وموا د مخدر وخون نوزاد  غذایی است که میتوانیم مصرف کنیم همه نوع آن در بازار موجود است حتی درمیان خمیر دندان وصابونی که دستهایت را با ان میشویی . دیگر  هر چه بود تمام شد  .

کمی رنگ بر چهره بیمار جهان باقی است که آنهم زیر لگد این چهار پایان  له   شده از بین خواهد رفت .

پایان

ثریا ایرانمنش . 25 سپتامبر 2020 میلادی / اسپانیا

 .





هیچ نظری موجود نیست: