شنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۹۹

چشم انتظار !

یکروز  / یک شب !
--------------------
ثریا ایرانمنش  " لب پرچین " اسپانیا " !

چهل سال رنج وغصه کشیدیم بازهم چهل سال دیگر رویش مهم نیست بچه هایمان بزرگ شدند مردانمان  وزنانمان پیرشدند وخودمان فرسوده درراه  سفر ابدی .
نفهمیدم عمر چگونه وبا جه سرعتی گشت تنها خستگی وفرسودگی آن زمانهای ناهنجار ودردناک روی شانه هایم سنگینی میکند .

خوابم بصورت چرتهای کوتاه مدت است نه تمام وعمیق  شب گذشته  ناگهان بلند شدم وگفتم هان ً کیه ! دخترم را دیدم که قرصی درون یک نعلبکی کوچک گذاشته با یک لیوان آب   بلند شدم ....نه تنها بودم کسی نبود  هفته هاست که گفته ام دیگر کسی اینجا نماند خودم راه میروم وکارهایمرا انجام میدهم  شبها هم با کسی کاری ندارم مانند مستان تلو تلو خوران بسوی سوراخ  توالت میروم ...یعنی چه .ا و کی بود ؟ دخترم بود دختر کوچکم بود با همان موهای کوتاه وپیکر استخوانی  قرص را میبایست میخوردم یادمم رفته بود قرص اهن   آنرا خوردم ودراین قکر بودم که ایا او درکنار همسرش  ودرخانه خودش همه افکارش اینجاست ؟ یاانکه ...فرشته ای بود ؟ نمیدانم .
چهل سال نشسیتم چشم به دهان والاگهر دوختیم و لباسهای وعکسهای  گذشته شهربانورا دیدیم  وسرمان گرم بود انها هم برای همین  سر گرمی در یک تاتر بزرگ ماموریت داشتند  رقاصان ودوره گردان هم هریک دایره به دست دورایشان میگشتند درانسوی دنیا هم عده چارقد به سر داشتند جای پای ان مردک رهبرشانرا میبوسیند دراینسو عده ای درون گل ولای فرو رفته اند وآنقدر احمقند که نمیدانند  دنیا بما میخندد  کدام تمدن ؟ کدام ازادی  کدام تفکر  ....حالمرا بهم زدید .

چه خوب دیگر ایرانی  نیستم  ونامم دردفتر ایرانیان قلم خورد ه وپاک شده است میلی هم ندارم به گذشته ام برگردم چیز جالبی درونش نیست که من حسرت انرا بکشم .
با یک قلب کوچکی که نوه ام بر گردنم آویخته  دنیا را سیر میکنم وخودر ا صاحب بزرگترین گنجهای عالم میدانم  کاری ندارم بمن چه مربوط است آنقدر بنشینید وجشم به دهان  مایک وژرز ودونالد وپیتر بدوزبد تا عمرتان وزندگیتا ن وسر زمینتان تمام شده از روی نقشه جهان محو شوید  بمند ارتباطی ندارد .....
در حال حاضر ماشین کشتار جیم اله براه افتا ه وهمه جا میکشد هرکجا که باشی سایه ها درکنارت راه میروند یک تنه بتو میزنند  میافتی وتیر را به رویت خالی میکنند  ماسک بر صورت _ چه بسا زدن ماسک را باین همین خاطر اجباری کردند ! _ ) ؟
دچار دوران سرم  درانتظا ر  کسی هستم نا بیاید ومرا برای دیدار خانه اش ببرد  حوصله هیچ حرفی را ندارم بد جوری دچار سر درگمی شده ام  وبیحالی وضعف.  تا بعد .
شنبه 22  آگوست 2020 میلادی / اسپانیا