ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا
--------------------------------
حالیا مصلحت وقت درآن میبینم
که کشم رخت به میخانه وخوش بنشینم
جز صراحی وکتابم نبود یا روندیم
تا حریفان دغار ا به جهان کم بینم
حافظ
یکی دیگر از قدیمی ها رفت .
بی آنکه به آرزویش برسد وصدایش را از رادیو مرم درتهران فریاد کند سعید قائم مقامی رادیو صدای مردمرا داشت درلوس آنجلس بعضی از بعد از ظهرها همسرش برنامه ای را اجرا میکرد من کمتر گوش میدادم سرم به گروههای دیگری گرم بود اما سعید را از رادیو ایران میشناختم با کارهایش آشنا بودم
امروز آنقدر زباله واشغال وگوینده سراینده وبرنامه ریز دور ما ریخته که درون گوشهایمان پنبه گذاشتیم تا نففهمیم چه میگویند .بهر روی روزی همه بزرگان میروند وجایشان را کسی پرنمیکند مگر جای روانشان شجاع الدین شفاررا با انهمه معلومات کسی پرکرد ؟ مگر جای نادر نادرپور شاعربزرگ که گفته های او هرکدام یک وزنه سنکین بودند کسی توانست بیگیرد ؟ مگر بجای مسعود صدر کسی نشست ؟ مگر دیگر رهی نامی پیدا شد ؟
درعوض هر کسی یک دوربین یا کامیپوتری گذاشت جلوی خودش وشد سیاستمدار عده ای جوانانرا فریب دادند وبه قربانگاه فرستادند بعد هم برایشان عزا گرفتند هنوز این کا رادامه دارد جیره ومواجب خوبی میرسد .
دیگر کسی بفکر ان دیار نیست منهم دیگر دندانمرا کندم وگذاشتم گوشه رف وبرایم دیگر آنچنان اثری ندارد دلم برای جوانانی میسوزد که فریب این شیادانرا میخورند خیلی باید بگذرد تا بتوانند بفهمند دوست کیست ودشمن کجا نشسته است وروشن شوند وبفهمند که درغرب خبری نیست مگر خودت رافروخته باشی تازه پس از مصرف مانند یک لته دورت میاندازند کمتر کسی میتواند خودش را حفظ کند ومحکم سر جایش ببنشیند غرب فریبکار است واغوا گر.
بسترت خالی . حانه ات خالی ماه شبها د رخانه ات میدرخشد خالی وتنها کسی نیست تا لالایی شبانهرا برایت بخواند وتو تنها چشم درچشم ماه میدوزی به دنبال چه کسی هستی / اشنایان همه رفتند / همه رفتند با این غریبه ها واین بچه ولگردهای کوچه هم نمیتوان تیشه داد واره گرفت .
کاش باز کوچک بودم ودردامن امن مادر با اسایش میخوابیدم .
این روزها سرم را با خیلی کارها گرم کرده ام برای روی میز نوه ام یک رومیزی میدوزم با دست وگلدوزی دوست دارد .کمتر فکر میکنم کمتر میخوانم وکمتر چشم به آن اینه چند هزا رو میدوزم
باز درانتظا ر ماههای اینده مینشینم خوشبختانه جواب ازمایشگاهم خوب بود همه چیزخوب بود تا دسامبر دیگر کاری با من ندارند مگر آنکه من کار با انها داشته باشم
.یک شب ای کسیکیه تنها یک ابلیسی
دزدانه بسوی خوابگاهم آمد ی
ترا در ون بسترم خفته دیدم
با تیغ تیز ناخنهایم سینه ترا شکافتم -
هنوز چنگهایم ازخون تو رنگین است
یکباره ا زتخت عرش ترا فرود آوردم
وبر زمینت کوبیدم تو ابلیس بودی
درگمان من خففته بودی بنام خدای
ترا کشتم
ترا کشتم
پایان
ثر یا / اسپانیا / بعد از ظهر یکشنبه 19 /07/ 2020 میلادی .