جمعه، تیر ۰۶، ۱۳۹۹

زهی رحمت دمی نعمت

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا .
----------------------------------
رحمت  لایموت  چو آن پادشاه را 
دید آنچنان  کزو عمل  خیر غیر لایموت
جانش غریق رحمت  خود نمود  تا بود 
تاریخ این معامله رحمان لایموت .........

نخست پادشهی  همچو او ولایت بخش 
که جان خویش بپرورد ودرداو عیش بداد
نظیر خویش  بنگذاشتند  وگذشتند .....
خدای عز ووجل جمله را بیامرزد/........ حافظ  " دروصف شاه  شیخ ابو اسحق "

 ....واینک ما دوباره بر گشته ایم به همان زمانهای حملات مغول وبچقچیان تمام تاریخ ما غیز ار یک مد ت کوتهی  دوران ظلمت  وجنایت بود  وایا  خواهند توانست دراین دورانی که دنیا میرود تا  به هسته خویش نزدیک شود  سر رشته ای را بیابند وملتهارا نجات بخشند ؟

درحال حاضر اگر کسی نقل صادقانه ای هم بنماید اول باو تذکر میدهند  بعد اورا وادار میکنند که سری به گفته های قبلی اش بزند ودست آخر اورا میرانند ودکانش را میبنند  وچه کسی باور دارد که برای این چند خط  از چند محله باید گذشت ؟.
اینهمه بدبختی که بر سر ما آمد اگر دراینده کسی آنهارا بشنود خواهد گفت که افکار یک دیوانه است  که بادست خود خودکشی کرد .
دوران وحشتناکی را میگذرانیم  آقایان حساب سر انگشتی کرده اند که اگر دهه شستی ها از دنیا بروند  تعادل بر قرار میشود وانها وخانوداهایشان تا ابد درهمان جا  خوش نشسته اند به همراه  برادر بزرگشان چین سرخ ! که مرتب باو باج میدهند .

همه درگوشه وکنار زیر درختان چنار نشسته اند واز دور  مشغول مبارزه هستند ً با نوک انگشت که بر روی ماشینهای خودکار خود میکشند  مزدورانی که میل دارند به زورر وارد معرکه شوند وزیر دست للهه بزرگشان پررورش یافته اند  وما ؟     هنوز به دنبال قهرمان کهنسال خویش یعنی ازادی هستیم 
وتو ای راهزن عمامه دار میتوانی  مزدورانت را بسوی ما روانه کنی  اما بدان که ما ازنعش آنها پلی خواهیم ساخت تا از روی آن بگذیرم ودوباره به خانه خود برگردیم  خانه متعلق به ماست  وما نوکر ستاره سرخ نیستیم  ما فرزندان شمشیرو زاده شیریم .

آه اگر یک چرااگاه بود  همه بسوی ان میدویدند تا علفی بخورند متاسفانه چراگاه خشک شده واب روانی درجویبارها نیست تنها ائفجارها هستند که مارا میترسانند  دوهزار وپاانصد سال این ستاره درخشید خاموش شد دوباره روشن شد  ستاره های دروغینی روی آنرا گرفتند  چرا ما از اسارت خویش شرمسار نیستیم ؟ //

دشنمنان ما قلبهارا دریدند خون مارا سر کشیدند  تا شعله زندگی را درما خاموش سازند  اما هنوز دررگهای باریک ما خون جریان دارد  خون کافی  تا بتوانیم فریاد خودرا به اسمانها برسانیم .
امروز همه درهم شکسته / بیمار / وخسته .
ودرجایی خواندم که  آن دولت مخوف  قاچاقچیان وآدمکشان خودرا روانه بازارهای اروپا کرده بعنوان بیزنس یا چلو کبابی یا بقالی  واز اینسو آن قوم وقبیله مخوف انبارهای بزرگ  مواد غذایی ساخت چینی وعربستان وترکیه را د ربازار ها عرضه میکنند وبه درستی نمیدانی ایا ازانها بچشی یا نه چه بسا مسموم باشند .
هوای داغ تابستان  درکنار درختان زمزمه میکند  خیلی اهسته  دیر گاهی است که ما بهاررانرا ندیده ایم ناگهان از پاییز به تابستان رسیدیم آنهم در قلعه سنگباران ویا قرنطینه که بازهم خواهد آمد وباز هم باید فاصله هارا حفظ کرد !!! کدام فاصله را ؟ فاصله زندگی با مرگ را  دورنمای خونینی دربرابر چشمانم خود نمایی میکند  هیچ رویایی درسر ندارم هر چه هست اندوه است وبیچارگی .  وآن قهرمان ما که نامش آزادی است امروز در میان خون وبیماری دارد جان میدهد . پایان

صبا اگر گذری  افتدت  بکشور دوست 
بیار نفحه  ی از گیسوی  معطر دوست 

من گدا و تمنای وصل او  ؟ هیهات 
 مگر بخواب ببینم  خیال منظر دوست 
ثریا ایرانمنش . 26 ژوئن 2020 میلادی برابر با ششم تیرماه 1399 خورشیدی!  ا سپانیا .