پنجشنبه، تیر ۰۵، ۱۳۹۹

رومانی .

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
----------------------------------
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد آ
قضای آسمانست  این و دگر گون نخواهد شد

رقیب ازارها  فرمود و جای آشتی نگذاشت 
مگر آه سحر خیزان  سوی گردون  نخواهد شد

بیشتر اشعارم را از رروی حافظ بر میدارم چرا که زمان ما کمتر از دوران پر خشم وهیاهوی وبدبختی آن زمان نیست . 
حافظی بود که بر زبان این دردهارا  جاری ساخت اما این زمان حتی درون خانه ات نیز درامان نیستی وحتی در دلت نیز آزاد نیستی که مهری یا خشمی را بپرورانی /

نوشتم  که دنیا امروز یک تیمارستان بزرگ است از بیمارستان گذشته  بیماران تبدیل به دیوانگان زنجیری شده اند که مهار کردنشان بسیار سخت است .

پرچم ما فرو افتاد  وملعونانی که نمیتوان نامی بر آنها نها د یا تنبل ویا ترسو  آنرا برنداشتند و خود به زیر پرچم دیگری خزیدند  تا ارامشی بیشتر ببیابند گرسنگانی که برای یک لقمه نان درهوا له له میزدند حال  بر اسب ابلق سوراند ومیتازند  ودر سایه های جهان برای خود  آسایشگاهی ساخته اند .

زمانی خیلی دور کتابی خوانده بودم درباره سر زمین رومانی وکوهای بلند کارپات ومردم زحمتکش وزنان ودختران زیبای آنجا وانسانهایی که به پرورش اسب  مشغول بودند  همیشه این حس را داشتم که انسانهایی که با اسب زندگی میکنند همه نجیب وشرافتمند هستند چرا که انسان اولیه اصالترا از اسب آموخت ویا دگرفت چکونه  راه برود وچگونه در برابر دشمن بایستد ! وهمیشه ارزو داشتم روی به انجا سفر کنم امروز این رومانی پس از جنگ حهانی دوم یک افغانستان دیکر شده  نه بیشتر وآن کوههای بلند که روزی پناهگاه اسبها ودختران باکره بود امروز تبدیل به پناهگاه دزدان وغارتگران وادمکشان شده است .

امروز ما زیر سایه پپیامبران کذاب ودورغین  در پیام ها ونیزنگها باید بایستیم  واین بود سر زمین موعود !
دروغی  وفریبی بزرگ  که تنها کتابها ونوشته ها آنهارا فاش میسازند  زندگی بی امید میلونها انسان که از تشنگی و گرسنگی یا میمیرند ویا هنوز زجر میکشند  دیگر  سهم هیچکس یکی نیست این دروغ بزرگی است  آنکه میتواند بکشد بیشتر میبرد  دیگر روشنایی نیست چراغی برای راهنمایی ما نیست  بر پنجره هر خانه یک پرده سیاه آویخته است   ونسلی میرود تا از نو زندگیرا بسازد بر سر دارها اویزان میشود  همه تلاش های  او بیهوده است  زندگی هیچ پاداشی باو نمیدهد  اما مرگ با نوازش خود  به ارامی جشمان اور ا میبندد  وبارریسمانی که بر گردن او حلقه زده روحش ر ا ازتن جدا میسازد ..
دیگر آستانه مقدسی نیست که بتوان  با پای برهنه  از آن بگذری .
 وخودرا تسکین دهی  شاید بتوان درکلبه ها ی فقرا وبیچارگان دمی نشست وتقدس را یافت  که آنها نیز کم کم جان میدهند  وهمه آنهاییکه بنوعی وبه درستی خودراد ر راه  انسانها فدا کرده اند  مردان کوخ نشین بودند  امروز مردان کاخ نشین لبریز ازنفرت وننگ و چیزی نصب دنیا نمیکنند  درهمه جای دنیا زمان به همین شکل میگذرد .
وآن بینوایان خوش قلبی که دل به دیگری میدهند وآن دیگری که باورمندانه درانتظا رفردای بهتری است !  : آه برویم فرزندان من  که روز افتخار فرا رسیده است  / دربرابر ما  جباریست  که پرچمی خونین  بر کشیده است ما آنرا فرو میاوریم وپیروز میشویم .... وما باور کرده بودیم این دروغ بزرگ را چرا که همه  آنها زیر همان پرچم خونیند.!
---------------------------------------!
خدارا محتسب مارا بفریاد  دف ونی بخش 
که ساز شرع  از این افسانه بی قانون نخواهد شد
پایان ثریا ایرانمنش . 25 ژوئن 2020 میلادی برابر با 5 تیرماه 1399 خورشیدی . اسپانیا