یکشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۹۹

بالانس وارونه

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا 
---------------------------------
در آن باغی که گلچین باغبان است 
فغان بلبلان بر آسمان است 

بود افسانه خواب خوش درآن  ملک 
که دزد اندر لباس پاسبا ن است 

 زگرگان چند داری  چشم  رحمت 
فنای کلبه از  خواب شبان است .......صابر همدانی !
در چند تصویر یوتیوپی  والا گهر حضرت ولایتعهدی را دیدم که دراندرونی  روی صندلیهای خانه پشتک وارو میزنند به همراه ملکه اینده ایران !!!! یعنی به قول امروزی ها مشغول ورزش یوگا بودند  وتوانسته اند روی سرشان بایستند تا شاید خونی به مغزشان برسد وناگهان از خواب خوش مستی بیدار شوند آنهم درزمانی که در سر زمین اجدادایش  دختری را بجرم عشق میکشند ومردکی دیوانه روی منبر میگوید زنان حیوانند که به صورت انسان برای لذت مرد بوجود آمده اند و زن دیگری برای حفظ خانه اش  به دست جلادان کشته میشود . باین  میگویند مبارزه واقعی .

کاری به جنایات واتفاقات دنیای دیگران ندارم کاری ندارم که پلیس وحشی امریکایی چگونه با گذاشتن پاهای سنگین خود روی گردن جوانی سیاه پوست اورا کشت  وحال ملت ایران بامید  رویای امریکایی نشسته اند وآن کسی را که میل دارند تاج بر سرش گذاشته وحلوا  حلوا کنند درهمان دیار مشغول پشتک وارو زدن است  پدرش فانتوم را هدایت میکرد او صنئلیهای پلاستیکی را وکودکانش با بوجود مادر بزرگ تاجداراشان مفت خرند ! جالب آنکه هنوز عده ای با لباسهای ابریشمی کهنه خود  دارند برای این موجودات  پای میکوبند وکف میزنند .

حال من میگویم  که خورشید  از این زاویه طلوع نخواهد کرد  اینهم همان عکسی است که شما درماه دیدید  بیهوده با دست مرا به آنجا هئایت نکنید  ما دیگر بدانسو نظری نخواهیم کرد .
این نقطه نیز مه الود وکمی تیره بنظر میرسد .
درانسوی  شهر خورشیدی برخواسته ودارد طلوع خودرا نشان میدهد اما  ابرهای تیره خودخواهی وکینه توزی اورا درپستو نشانده اند ورویش را پوشانده اند او از هر روزنه ای خودرا بمیان میا فکند وفریاد میزند که : 
اهای  ! شب یکسره تاریک است  شاید معجزه نزدیک باشد  اما تیرهای پنهانی و ناگهانی بسویش نشانه میروند .
هنوز عده ای از هما ن شب کلاهی که نشان  عر قچین قوم سلیمان است  پیروی میکنندوجلوی آفتاب  روشن را میگیریند .
در سر زمین کودکی من اما :
 تنها جنگ است  جنگی که از بامداد تولدم تا امروز ادامه دارد  وای برهنگی جه سیاه و چندش آور است  برهنه بودن وخودرا خوب نشان دادن سخت است آنهم بین این ملتی که همه شعور خودرا به باد داده وتنها خونرا میشناسد  زیباترین رنگها برایش همان رنگ خون است  وشهوتی نا تمام  .

جال به ان پدیده تازه میاندیشم به آنکه دارد میافریند  خودا پنهان کرده است در  پشت حجاب کارتنهای   عروسکی .
هرشب دریک خواب هراس انگیز  خودرا به صبحی میرسانم که گمان میبرم صبحی دلپذیر وافتابی است اما هر روز  حادثه ای تازه جانمرا درهم میفشارد .
آیا کسی میداند که گل شقایق خوشبختی کدام است ؟ 
این خواب گران را باور نداشتم  که به اسانی دریک زندان بزرگ که نامش جهان است  مارا جای دهند  حال باید مست بود مستی ها کرد  ودیگر  چشم امیدی به یک خردمند نداشت  - تنها از ماورای پرده نازک اطاق شب را ببین که صبح میشود وظهری را که شام میشود وبهترین  تفرجگاه تو همان آبریزگاه خانه است .
آی انسان ! این شب  ها نه همان شبهای پیشین است  این  شبها دیگر صببحی به دنبال نخواهند داشت  باید از صدای شرشر خونهای ریخته شده درفاضلاب ابها وکشته شدن نوزدان  درخاموشی نشست وگریست   هر چند خشمناک ویا گریانی  اما بعد ازاین تنها دراقلیم تاریکی راه خواهی داشت .
خوشید برای همیشه در پشت ابرهای سیاه اندوه وفریب پنهان شد امروز با خون نوزدان تغذیه میشوند  وبا گوشت  واستخوان جوانان زندگی را دوباره آغاز میکنند وآنهاییکه در پستو های زمان در انتظار دمیدن صبحی روشند درخاموشی چون شمعی فرو خواهند مرد .
-----------
شبان باشد به جای گله مشغول 
گرفتم کلبه را خواب گران است 

به اندک غفلتی   ره میزنندت 
که دزد اندر کمین کاروان است 
دزدان شب درکمینند .
پایان 
ثریا ایرانمنش / 31 ماه می 2020 میلادی برابر با 11  خرداد ماه 1399 خوشیدی و....اسپانیا