دوشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۹

شغل شاهزادگی

ثریا ایرانمنش "لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
پشت سر  - پنجره سبز صنوبر بسته است 
پشت سرروی همه فرفره ها خاک نشسته است 
پشت سر خستگی تاریخ است 
پشت سر خاطره موج به ساحل  صدف  سرد سکون  میریزد ......." سهراب سپهری " 

من دیده ام ! من دیده ام  زندانهایی را که درونشان هزاران زندانی  انباشته از مردم وفادار است .
 من دیده ام ....
 ملتی ستم کشیده  را زیر یوغ اسارت بیدادگری  ومذهبی دروغین .
من دیده ام ... سر بازان را که از گرسنگی  وتشنگی خشم وبیزاری  جان میسپارند ...
  دیده ام .. ابلیس را در لباس  یک زن که  قربانی میسازد 
 وخدایش را  ایمانش را وروانش را 
بخاطر آنکه روح شاه خوش باوری رابرای حفظ سلطنت خود فریب دهد . 
من دیده ام ...
محراب ها را که الوده گشته اند  .
من دیده ام  سیه فام ترین  دوران ناریخ را 
من دیده ام  الوده ترین  اعما ل غیر انسانی را که حتی آبهای بزرگترین اقیانوسها  قادر به شستن وپاکیزه کردن آنها نیستند .
من خیلی چیز ها دیده ام وایا سلطنت خداوند هم ددرمیان  ان اراذل فرو ریخته است وپایه های تختش ویران شده است ؟ .

بما گفته اند درباره سیاست چیزی ننویسیم اما من  دریک دهکده خاکی ودوردست دورا زهمه اغیاران و عیاران و فریبکاران  سر به شورش برداشته ام  ومیل دارم فریاد بکشم :
..... آهای مردک ! 
همه عمرت را  به شغل ( ولایتعهدی ) گذراندی سرزمینی را به  دست فراموشی سپردی  با سازش ها میان دوست ودشمن مردم را سرگرم کردی وهنوز عده ای  دستمال به دست گرد ترا گرفته اند تا نتوانی نفس بکشی  کجاشد آن خون پدر وپدر بزرگت ؟ 
.
وتو...ای  غریبه از راههای دور آمده ودرتلی خاکی منزل کرده ای  .کوله باری از دروغها در انبان داری !
 بتو بیشتر  فکرکردم وایمان  آوردم .
هرشب آهسته آهسته پنچره اطاق ترا میگشایم وشاهد پختن نانی تازه درفر داغ به دست تو  هستم ! وامید اینکه این نان  به همه برسد .
میل ندارم بد بگویم وبه ماهتاب عالم تاب  اهانت کنم  بارها دیده ام که روح آن مردان بزرگ به همراه ماه پایین آمده ونگران سرنوشت خاک اجدادیند  واین یکی ؟! 
دیده ام که بهره بهتر میخورد  وگهی دستی درمیانه بر میدارد ورقصی را به شیوه پادوان اجرا میکند . وزیر وبمهای زمین  وزمان را بهم میدوزد وبما تحویل میدهد .

کبوتران و عقاب های ما بال وپر زنان دردست ان مجانینی دارند تکه تکه میشوند  خدار ازااسمان به زیر کشیدند واورا درمیان ما تقسیم کردند  تا درذرات شب با نانهای خشکیده آنرا قورت بدهیم وروزه را ادامه دهیم تا شکم آنها بزرگتر شود وپروارتر شوند همانند همان خوکهای قلعه حیوانات .

این روزها ما شبها میمیریم وروزها با طلوع خورشید متولید میشویم دریک چهار دیواری راه میرویم واز چیزی نامریئ  میترسیم حتی ازخودمان وحشت داریم وبا فرورفتن خورشید ماه هم دوباره میمیریم .

دیگر ارزوی رفتن به لب دریارا نداریم  دیگر میلی به پرواز ورفتن بسوی یاری رانداریم همه چیز درما مرد اگر درمیان شما زندگانی یافت میشود برخیزید که زمان زمان برخاستن است نه خفتن .پایان 
ثریا ایرانمشن / 20 ماه آپریل 2020 میلادی برابر با 2579 شاهنشاهی و1399 خورشیدی !؟