جمعه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۹

خانه های وامانده

دل نوشته  روز جمعه 15 فروردین 
--------------------------------

آفتاب دلپذیری همه جارا  فرا گفته ومن توانستم بقول معروف دستی به سر وگوش خانه بکشم هفته ها باران  وآسمان دلتنگی وبیمار وبیماران وخوف ووحشت ودوری از همه و و....... غیره 
دراین فکر بودم که فرشهایم امروز درکدام خانه بی صاحب پهن افتاده اند وسرویس های  دست نخورده غذا خوری ومبلمان خانه ام  بی صاحب ماندند  صاحبش داشت درغربت غرب به دنبال برگی میگشت تا باو اجازه دهند  بماند وماند ودیگر هیچگاه برنگشت تا ویرانی خانه را بچشم ببیند تنها شنید که خانه را ویران کرده اند ورویش برجی بنا کرده اند هزار متر زمین وتنها سیصد وپنجاه متر  زیر بنا بود بقیه باغچه بود وگل وبود سبزه وزمین برای بازی بچه ها ......موتورخانه وزیر زمینی که برای خود یک پناهگاه درست کرده بودم  با صنایع دستی اصفهان !!!! وبر دیوارش تابلویی نوشته داشتم  که که:

این نه کعبه است که بی پا وسر ایی به طواف 
وین نه مسجد که دران بیهوده ایی بخروش
این خرابات مغان است   در آن رندانند
از دم صبح ازل تا به قیامت مدهوش 

با تابلوی مینیاتور وغیره  که امروز تنها همان تابلوی شعر برایم زیر خروارها  کاغذ وذباله باقی مانده است 
امروز به ان فراریان واوارگانی میاندیشیدم که ازهول حلیم با پولهایشان فرار کردند  در امریکا خانه خریدند درافریقا درجنوب اسپانیا وجزایر قناری ودر مایورکا حال خانه ها تنها جایگاه یک میکرب وویروس کوچک باندازه یک ذره اتم است ودرکوشه وکنار خانه  ها خوابیده  .
خانه را همین اپارتمان کوچک را ازنو ضد عفونی کردم  برای آمدن شاید بچه ها !!!!! اگر اجازه دهند پر خانه تاریک شده بود وپر غمگین ومن چقدر تحمل داشتم .
پیکر فرزانه تاییدی را درگورستان ریچموند سوزاندند  او درایلینگ لندن زندگی میکرد درکنار بهترین وبا وفا دار ترین یارو یاورش وچه غم انگیز بود این تنها سوختن ! آیا درسی برای ما نشد  فریاد بزنیم آهای خودفروشان دوره گرد  این یک فرشته بود عاری از هر ننگ وهر نیازی .واین بود عاقبت او  هیاهو برای خودفروشان است . امروز اسفندیا رمنفرد زاده را پریشان وعصبی دیدم حق داشت یک جوانک دزد منحرف آهنگ او واشعار شهیار قنبری را باچه کثافت و.قاحتی میخواند  دلم اتش گرفت  جای فرش خواهد آمد اما جای احساس واندیشه هیچگاه پرنخواهد شد .
من به انتقام طبیعت ایمان دارم به باران وبرف  وطوفان  معتقدم ومیدانم هرکدام برای چه کاری  هجوم میاورند  باران این هفته نام ( او) را از ذهن وضمیر من شست واز گلدانی که با یاد او کاشته بودم وگلی درآن نهاده بودم  همه را شست  بمن گفت که هرکسی لیاقت ندارد تا برایش نهالی درگلدان بنشانی . 
ظوفان  گلدانرا باخودبرد و  به میان پارک پرتاب کرد  ..........خوشبختانه من چندان  میانه ای با کسی ندارم ایملیهایم مسدود وکامنهایم نیز مسدودند  وآنچه را که درفضای مجاز ی دارم متعلق بمن نیست با شرکت دیگری  آنرا ساخته ام تنها توییتر آنهم تازه متعلق به وبلاگ ونوشته های من است ومن دستی درکار ایجاد آن نداشتم .
بنا براین میدانم که تند خوییها وفحاشی ها وسایر گفته ها درپس دیوار میمانند احتیاجی به فالاور ندارم احتیاجی به د نباله رو ندارم جنسم فروشی نیست . عکسی میگیرم با دوربین گوشیم وروی دیواری میگذازم یا عکسی برایم میفرستند ومن آنرا روی دیوار میگذارم وارد شرکت سهامی سیاست روز نمیشوم  نقی میزنم اما زود رد میشوم بیکار نیستم تا مانند بقیه بنشینم واین فضای مجازی را رصد کنم وسپس رجز بخوانم  برای خود آدم جمع کنم آدمی نیست  آدمهای بزرگ رفته اند تنها یا دشان هست این دلقکهای رنگ شده که هریک یک عنوان قلابی بخود چسپانیده اند تنها قروشنده کالا هستندنه بیشتر یکی شبانه وروزانه نیمه شب ونیمه وقت دارد دیگری بیست وچهار ساعته است وهمه هم کاسه گدایی را به دست گرفته اند برای چند کلمه که ازروی کتاب کپی کرده ویا مانندآن خوانند ه از دیگر ی دزدیده اند ازخودشان نه ابتکار دارند ونه هنری ..
بهر روی این رسم روزگا ماست ورسم فرهنگ پر بار ایران اریایی دروغگو / دزد/ حقه باز و بهترین انها آدمکش وقاچاچی  فرزندان همان قوم بچاچقیان هستند از خون آنها میباشند . 
بیشتر نه  تمام .....ثریا / جمعه سوم آپریل 22020میلادی . اسپانیا .