ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
معا شران گره از زلف یار باز کنید
شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
ربا ب وچنگ به بانگ بلند میگویند
که گوش وهوش به پیغام اهل راز کنید
نخست موعظه پیر میفروش این است
که از معاشر ناجنس احتراز کنید ......... معروفترین غزل زیبای حافط که من" وان یکاد" آنرا نیاوردم .
شب گذشته ناگهان سرمای شدید ی اطراف مرا فرا گرفت گویی ارواحی ناشناس ناگهان باین اطاق تنهایی من هجوم آوردند بخاری را دربغل گرفتم وبه اطاق خوابم رفتم !
یک مدیتشین کوتاه وسپس بخواب رفتم صبح امروز دوباره دست به مدیتشن زدم ودیدم چگونه انرژی مثبت من بجانم برگشت وچگونه شاداب مانند یک دختر بچه ده ساله از روی تختخوابم بیرون پریدم .
با خود گفتم : هرچه بود گذشت روحی پلید درمن جای گرفته بود وروح مرا میخوردباید با او به مبارزه بر میخاستم وبرخاستم ! آری سفرنامه من چنین وررق خورد .
نه ! نترسیدم که بیمار شوم امروز زمانیکه به برنانه های تی وی ها نگاه میکردم دریکی از بیمارستانها روی تختخواب هیکل مانکنی را دیدم که پرستاری رو ی آن خم شده است !!!! ودر برزیل دهانه گورهای آماده ودرخیابانها عبور ومرور تابوتها تلویزیون را روی کانال دیگری بردم واخبار را دیگر دنبال نکردم .
فضای ترسناکی را که برای ما درست کرده اند عده ای تنها ازترس جان میسپارند امروز من ازآن کاخ بلندی که درذهنم ساخته بودم از آن اقلیم ناشناخته که بیهوده به آن دل سپرده بودم درجایی که ابلیس خانه کرده خودرا رها ساختم وبیرون امدم .
همه میگویند کمتر به فضای مجای دل بسپار حال به دنبال گفتار همان بانوی آلمانی تبارم که بما گفته در روز 17 آپریل راس ساعت هفت ونیم صبح یک میلیون نفر برای مدیتشن جهانی خودرا آماده کنید شاید این انرژی های مثبت باعث شود که کمی دولتمردان بخود ایند ومارا وطبیعت را رها سازند .
پادوهای مزدور ومزد بگیر مهم نیست ازکدام دولت هر ده دقیقه ترا بسوی خود میخوانند وبا گذاشتن چند عکس ومقداری ارجیف که گویی همه دردهان یکدیگر تف انداخته اند ذهن وروح همه را به ویرانی میکشند .
ومن سرانجام همه را قفل کردم ورفتم بجایی دیگر و بعد ازاین به مداوای دروغین این فریادهای بیهوده گوش نخواهم داد .
این غذایی روحی که بما میدهند زهری است درکاسه که ذهن وشعور مارا الوده میسازد من نه تهمنیه هستم ونه آذ رمیدخت ونه سایر زنان نامداری که درظول تاریخ سر زمینمان حضور کم رنگی داشتند اما زنی هستم که با انرژی مثبت خود زندگی را به جلو میرانم .
من از سر زمین خوددل برنکندم اما ازسر زمینی که امروز درونش مارها وعقربها وگروه وحشیان ماقبل تاریخ دودستی به حجرالسود دست آویخته اند بیزارم امروز صبح زود درتاریکی وروشنایی میان تضاد روزوشب روی بالکن رفتم ستاره ها درآسمان صاف سوسو میزدند وماه هنوز درپشت تکه های ابر نیمه پنهان بود ومن با تنفس عمیقی که کشیدم لطافت هوارا وصافی انرا باتمام وجودم به ریه هایم فرستادم گویی اب گوار وخنکی نوشیدم قلب من از هول صبگاهی با ضربه های نا مرتب میزد وچون نوجوانی بر طبل زندگی میکوبید انگار که همه ساعتهای جهان از کار ایستادند ودنیا ایستاد خاموشی درون من درهم شکست ونوری ازروشناییها درون سینه ام تابید به سپیدی برفها قله کوه الوند دمی را فرو کشیدم ودریافتم که درطبیعت اسراری نهفته است ورازهایی که ما آنهارا کمتر درک میکنیم تنها دریک سکوت صبگاهی میتوان باز به چهره خود برگشت واز آن انرژی درونی مدد خواست وآـن چشم نادیده تازه دیگررا که رهزنان زمانه آنرا ازما میدزدند دوباره روشن ساخت وبه زندگی با روحی تازه نظر کرد .
دیگر به آوای رهزنان شبانه وروزانه گوش فرا نخواهم داد ودرانتظار پیروزی خورشید بر تاریکیها نشسته ام من هر صبح نمازم را دربرابر خورشید اقامه میکنم .
من گذشته را دوست خواندم واینده را دشمن پنداشتم مانندهمه ! وهمین کیفرما کافی است که به اشتباه خود پی ببریم .
بیابان وآن مرد وآن تیز داس
تر وخشک را زو دل اندر هراس
تر وخشک یکسان همی بدرود "درو میکند "
وگر لابه اری - سخن نشنود .........فردوسی ......
پایان
ثریا ایرانمنش / اسپانیا . 03/04/2020 میلادی برابر با 15 فروردین 2579 شاهنشهی !