ثریا ایرانمنش " لب پر جین " اسپانیا !
------------------------------------
میکشیم از قدح لاله - شرابی موهوم
چشم بد دور که بی مطرب ومی مدهوشیم " حافظ شیرازی "
این آتشی که آن "ذره موهوم» شبی ابلیس از آن شعله بر افروخت هنوز شعله هایش بیشتر از آن است که بتوان به آن اندیشید حال همه زمین را فرا گرفته است بپاس ناسپاسی آدم به زمین وطبیعت بپاس گناهانی که بیخردانه مرتکب شد جنگلهارا سوزاند که ریه زمین بودند برای برا افراشتن کاخی موهوم برای خدایان نادیده .
زمین را کاوید خاک را دزدید تا برجی را بسازد چراغی بیافرود ومجسمه ای را بسازد برای ستایش که خود قرنها بود از ستایش افتاده بود .
دیگر درنقشه جهان جایی نیست تا خبری از چمنی یا گلی یا سوسنی یا آواز قناری ویا بلبل باشد همه به شکم انسان فرو رفت .
امروز در مسیر این آتش سوزان صدها هزار جرقه که از زمین واسمان بیرون میجهد به همراه دودی که از دودکشها بیرون میزند زمین واسمانرا چون یک پارجه سیاه رنگین ساخته است .
بوسه ها مردند . لبان بسته شد وچشمها لبریز از اشکی که روی گونه ها تبدیل به نمک شدند تبدیل به یک تکه بی شکل .
وانسان امروز مانند یک پشه بیقرار در آبهای فسفر وآهن وسمی درمیان آبگیرها درمانده است .
دیگر در سر هیچ اندیشه ای نیست تنها برای زنده ماندن وهیچ خبری نیست شهر ساکت وتنها ماشینهای غول پیکر سیاه حامل جنازه های گروهی به همرا پلیس گشت خیابانهارا طی میکنند ونگاههای از پشت شیشه ها ی خاک گرفته وکدر بدر قه راهشان میباشد .
هر انسانی بی خبر از خویش دراین ازدحام سر سام آور با آتش درونش میسازد ومیگدازد دیگر حریق خاطره ها نیز زبانه نمیکشند ودلی را شاد ویا غمگین نمیکنند همه تبدیل به یک تکه گوشت آماده درون چرخهای خورد کنند ه و به شکل سوسیس ویا کالباس برای بلعیدن دیگران آماده ایم .
درختی نیست ودستی دیگر برای چیدن سیب دراز نمیشود سیب دررده گناهن جا ی گرفته است رودخانه ای نیست همه جا را خمیری بد شکل سیاه قیر اندود ویا سبز فرا گرفته است .
به چه امیدی صبح چشمانرا میگشاییم ودر چه رویایی شب چشمانرا بهم میگذاریم دیگر خبری از روستا نیست خبراز دهکده ها نیست هرچه بود ناگهان گم شد ومردمش نیز بشکلی دیگر درآمدند کوچه های خاکی وبن بست با عطر آب روی خاک در آتش وگرمای تابستان برای همیشه فراموش شد .
در ته آبهای رنگین وابی درمیان هر خانه وهر ساختمان . گاهی با طیفهای دلفریب رنگینی تنها نقش دلبربایی فاحشگانرا میتوان دید .
وآن جویبار بزرگ دهکده وشهر زادگاه من برای همیشه فنا شد درزیر پرواز کبوتران حرم ومهاجرین وبرده داران که از پشت خاکستر آتش بجای مانده به میان اقیانوس فرهنگ من فرود آمدند .
دیگر اندیشه ای نیست شعری نیست ابی نیست خاکی نیست وعشقی نیست ومی دیگر ترا بکام مستیها نخواهد برد .
بوی مرگ همه جارا فرا گفته بویی مخلوط با پنبه های آغشته به الکل وبوی ضد عفوی وبوی نیستی.
حال باید قایقی بسازیم درمیان بارش بارانهای سیل اسا ویا تابوتی برای ته مانده استخوانهایمان .
وتو چه کردی باخود ای انسان که امروز از حیوان کمتری .
پایان
ثریا ایرانمنش . 2 آپریل 2020 میلادی برابر با 14 فروردین 2579 شاهنشهی .