یکشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۹

روح بهاران

ثریا ایرانمنش " لب پرچین "اسپانیا/
--------------------------------

 با زکن پنحره را .... 
که نسیم  روز میلاد اقاقی را جشن میگیرد !

ببند پنجره را که نسیم بوی ویروسهارا به درون نیاورد وبوی مرگ را وبوی دروغ را .
دولتها دروغ میگویند / رونامه ها دورغ میگویند / مردم را میفربیند . چین اخطار داده است  وهمه نگران آن کوتوله  هستند که حاکم بر سرنوشت میلیونها انسان است /
دلم برای زمین میسوزد برای کره زمین  تنها دورخود میچرخد با میلیونها ویروس وانواع واقسام آشغالها وزباله ها وباز هم فصلهایش را با روشنایی هایش بما ارزانی میدارد .

شب گذشته در توییتر خواند م که  کسی را میشناختم از دیر باز وخواننده پر وپا قرص این صفحه بود در فرانسه جان خودرا از دست داد معلوم نیست با چه بیماری وچرا خانواده اش سکوت کرده اند ودرمورد علت مرگ او چیزی ننوشتند تنها یک بیانیه ساده را اعللام داشتند  مراوده ما تنها با رد وبدل کردن چند خط بود . 
اورا به درستی نمیشناختم میدانستم نویسنده است / مترجم وروزی روزنامه نگار بوده چند کتاب هم دردست تهیه داشت مدتها بود که از آن دیوانه خانه فرار کرده وخودرا به فرانسه رسانده بود  بهرروی احساس بدی دارم احساس تلخی ذهن وتلخی روح .

نه غروب ونه صبح ونه ظهر برایم فرقی ندارد برای هیچکس  گمان نکنم  همه دریک وحشت یک خوف یک انتظا ر نشسته اند  دلشان خوش است هر روزرا س یک ساعتی بیرون میایند وآنچه درطی روز دردل انبار کرده اند بیرون مییریزند ودوباره به اطاقهای دربسته میروند پرده هارا میکشند وشهر دوباره خاموش میشود .

وما درماندگان چون یک غریق  در یک آبگیر  گیر کرده ایم  در باورمان چیزی نمیگنجد  دورغهارا باور نداریم ودراین فکریم که چرا این ویروس نا بکار که کم کم بزرگتر وبزرگتر میشود وسالهارا در پیش دارد تنها درجاهای مخصوصی حضورش را اعلام میدارد ؟! .
هر صبح  جناب  صد راعظم بزرگ اعلامیه میدهندودلخوشی وتعداد رفتگانرا اعلام میدارند ودیگری از پرده  بیرون میجهد که نه دروغ است مردگان بیشترند !!! 

امروز بجای تماشای شمایل ستارگان وخوانندگان مرده شورهارا میبینم که باهم  دسته جمعی عکس گرفته ماموران کفن ودفن وگورهای دهان باز کرده بهشت زهرا که امروز جهنمی است وبهشت سکینه !

روز گذشته آوای دلکش " ذبیحی " پخش شد مردم دچار نوستالژی دیرینه شده اند ؟!  یاد رفته گان وبیاد رفته ها  بهر روی معلوم نیست کجا میتوان خبر درستی را خواند 

تمام شب بیدار بودم   واز پشت کرکره های خاک الود به اسمان صاف مینگریستم جه بی خیال  بود بیخبر ازهمه دردها وآلام درونی ما هیچ نقشی بر اسمان دیده نمیشد در فکر از دست رفتن آن مرد آن انسانی که هیچ ازاری بمن نرسانده بود غیر از مهربانی  و.... واز لابلای پنجره نیمه باز  بوی سبزه ها بوی نعنا بوی علفها بمن مژده میداد که :
زندگی هنوز جریان دارد  بیداری من افق را میگشت  .از ان میگذشت به دوردستها میرفتم وخیلی زود آن خاطره هارا ازیاد میبردم  همه یکپارچه سیاهی بودند  دروغ بودند ریا بودند  وهنوز هم این ریا کاری درفرهنگ پر بار  وتاریخی ما جای دارد به آن افتخار میکنیم .

روح من در جهت تازه اشیاء جاریست 
روح من کم سال است 
روح من گاهی از شوق سرفه اش میگیرد 
قطره های بارانرا درلابلای آجرها میشمارد 
روح من گاهی مانند یک سنگ 
سر راه حقیقت میایستد ........." سهراب سپهری "
پایان
 ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 26آپریل 2020 میلادی برابر با 7 اردیبهشت 1399 خورشیدی !