شنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۹

ممنوع .ممنوع

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
--------------------------------
یک دلنوشته !
 صفحه خالی ! عکسها خالی ! خانه خالی ! دل خالی ! همه خالی !!!!!

در زیر سایه شهر خالی  ومردم خالی  خوابیدن نعمتی وخوش فراغتی است . دست زدن وفشردن  هر چیزی ممنوع است بوسه بردلها ممنوع است اشک خودرامکیدن ممنوع است  لذت بردن از قطرات باران بر روی کلبرگها ممنوع است .
نفس کشیدن هم تا حدی ممنوع است .
ما همه همچو مهره های  تسبیح در یک نخ  دردست بزرگانیم به همراه روزهایی که میمیرند وشبهایی که فنا میشوند .
امروز صبح با نگاهی به آلبوم خود که آنرا درگوشه ای پنهان داشتم دلم گرفت روی همه خط کشیده شده بود یک خط ممنوع  هم دریک خط حامد ایستا ده بودند وبمن دهن کجی میکردند عکسهایی که خودم گرفته بودم ویا برایم فرستاده بودند /

همه دریک دایره وروی ان یک خط ورود مموع بود !
 خوب با این حساب تفکر هم ممنوع باید صورت را رنگی دیگر زد وتنها  "فشن" را به نمایش گذاشت ویا نانی که درتنور پخته ایم !!!نه ببخشید درفر واشپزخانه های مدرن ( من هنوز دهاتیم ) !.

 رفتن بسوی صبح یا شب تولد ...ممنوع
نشستن درمیان جنگل وچیدن قارچ ای سمی بعنوان غذا ! ممنوع
تنها کسانی میتوانند از هوای خوش بهره ببرند که درزیر چادر کهنسال تاریخ نشسته اند ! ونامشان ثبت شده وروزهای ولادت خودرا با طبل ودهل جشن میگیرند ویا برایشان جشن خواهند گرفت .

زاغهای سیاه پوش  تصویر گر غار اصحاب کهف  درجلوی دوربینها رژه میروند وما  ممنوع  زمانیم وممنوع  زندگی .
ما تنها تصویر انار را خواهیم دید وتصویر درختان را  وبه تماشای تصویر  سقوط قطرات باران درآبگیرها ولجنزارها د رپشت شیشه های تاریک وگاهی سیاه مینشینیم  برهنگی سیاهرا را تماشا میکنیم  شب نیز سیاه است  رنگها گم شده اند  رنگهای الوان کودکی  در نور خیال نیز برباد رفتند .
چه کسی مشت بر دیوار اسمان کوبید ؟  درآفاق  چه دیده بود ؟
 پایان
 ثریا ایرانمنش / شنبه غمگین وعکسهای مصادره شده  16 آپریل 200 میلادی / اسپانیا !