چهارشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۹۹

ضحاک پیر

ثریا ایرانمنش " لب پرچین" اسپانیا !
--------------------------------
وآو .....همان ماردوش این قرن چگونه مغز هارا میخواهد ومیبلعد وچگونه با خون نوزادان زندگی جاودان را میطلبد  .همان ضحاک پیر ماردوش که درافسانه ها  به کرات آمده است .

او همه جهانرا سخت میکاود واز روزیکه پای به عرضه جهان گذاشت باخود نابودی را به ارمغان اورد  . اودرهمه جهان پخش شد وموریانه ها را نیز با خود آورد تا جهان را بگیرند  و  جویندگانرا بیابند   وآنهارا بجونند . 

آنها همان پاچه خواران - دره ها وکوه ها وشهرها را میگردند  تا از راز ورمز منظومه جهان برایشان افسانه ها بگویند وواژه هار ا برایشان بشمارند .

مغز کودکانه وبی گناه جوانان همه درگیز این تبلیغیات وسیع  " رهبری" است .
کی وچه موقع خواهیم توانست اورا فراموش کنیم کرمهایش را درهمه جا روان ساخته ماهیان بزرگ ما قربانی شدند شکا رشدند وعده ای  خودرا پنهان کردند .

ما ترسیدیم  اژدهای خونخواری دهان آتش زایش را باز کرده بود  وطعمه میطلبید  او همانند عقربک ساعت روزو شب برصفحه جهان  درحرکت است وآدمکشان او یا درکسوت روزنامه نگار ومخبر ونویسنده ویا درلباس محافطین مشغول کشتارند .
او حکومت میکند  وحاکمین بزرگ از او واهمه دارند باو باج میدهند از سیاه تا /سپید از زرد/ تا سرخ .
راه رهایی  درهمه جا مسدود است وما ازدرون ویرانه های خود  با جمعی سخن میگوییم که تنها بی دردی را میشناسند وخود فروشی را .

مستان شبانه هراسان گریختند  از بیم عذاب زمینی ها  وخورشید در آسمان از شرم ویا وحشت خودرا پنهان ساخت  آیا میتوان آثار کثیف اورا ازلوحه زمان پاک کرد؟  یا هنوز در یی سیم کشی وتعمیرات خود پسندیها یید  تا پشت میزی بنشیند واشعاری را بخوانید ومارا فریب بدهید ؟

همه جهان امروز دریک دشت  پهناور وحشت زندگی میکند وهیچکس به فردای خود اعتمادی ندارد و ما خانه نشینان شهر سدوم  در طلوع خشم خداوندی  ویرانی را بچشم دیدیم  وهمچنان درکوری باطن خویش بسر میبریم  واندیشه ها را بباد داده دریک غفلت  وبیتفاوتی راه میرویم  ما نظاره گر نابودی جهانیم  نه شعله ها ییکه رم را سوخت ویا در میان قوم موسی افتاد اینبار همه درییک تنوریم وباهم میسوزیم .
-------
دیگر روحی نمانده تا درجهت ساده اشیاء راه برود-
اوراح همه سالهارا را طی کرده اند 
غیراز روح کودکانه امروز کودکان من 
گویا روح من بیکار است 
ومرتب قطرات باران را روی آجرها میشمارد 
روح من گاهی سنگ میشود 
وسر راه دیگرانرا میگیرد 
-----------

"من به سیبی  خوشنود م "
"و به بوییدن یک بوته بابونه "
" من به یک ایینه  - یک بستگی  پاک  قناعت دارم " .....{.سهراب سپهری  }
ثریا ایرانمشن . اسپانیا . 15 آپریل 2020 میلادی !