سه‌شنبه، فروردین ۰۵، ۱۳۹۹

خیالها وخاطره ها

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
-------------------------------

سکوت آنچنان است  - که آهسته نمیتوان دعا کرد.
این طبیعی نیست این سکوت واین خانه نشتنها  !نه ابدا طبیعی نیست حتی  دوران طاعون ووبا اینگونه با مردم رفتار نشد .
سکوتی مرگبار همه جارا فرا گرفته است گاهی اتومبیل پلیس رد میشود وزمانی اتومبیلهای آبپاش  همین نه بیشتر همه گویی مرده ایم .
این شهر - شهری که من همه جوانی خودرا دربهار بی پایا ن آن بباد دادم   شهری زنده سرشار از زیبایی ونورو شوق وشور -  این روزها  همچو مرده ای  یکسره برباد رفته است .
فضا ! امنیتی !  خواب از سرم پریده از یک پس از نیمه شب دراین سوک ترسناک درون تختخوابم میغلطتم .
بانک پیام داده روی موبایلم که  حقوق شما به صنوق ریخته شده است جای نگرانی نیست !
این پول درحال حاضر به چه درمن میخورد ؟ اطافم از مواد غذایی ودستمالهای توالت وحوله های آشپزخانه وبطریهای آب  آشامیدنی اشباح شده است میلی نه به نوشیدن دارم ونه به خورن ! 
د رخبرها خواندم دریکی از ایلات متحده امریکا فاضل ابها گرفته بخاطر ریختن دستمالهای مرطوب وپاره های تی شرتی که با آن خودرا تمیز میکنند ! مگرآب برای شستن ندارند ؟ کنار اقیانوسها زندگی میکنند ! مجسم کنید از سوراخ سینک آشپزخانه ناگهان فاضل آب به بالا بیاید وهمه جا را فرا بگیرد .
این همان دنیایی بزرگی بود که همه در حسرت آن آه میکشیدندومیعادگاه بسیاری از جوانان وزنان ومردان بود قبله آمال آنها  وحال درمانده بین بیماریها وگیرکردن فاضل آبها ..
دراین شهر دراین سر زمیین بیمارستانهای  صحرایی مرتب درحال گسترش است  وایا فلورانس نایتنگلی دوباره زاده خواهد شد ؟ همه افسانه هایی دیرین  .

هرچه گشتم شاید یک افسانه ای ازدیر باز بیاد بیاورم وبرای خودم بگویم تا خوابم ببرد  دیدم چیز زیبایی دربین آنها نیست هرچه بوده تلخی زمان بوده است ورنج وزندگی درمیان دروغها وریا کاریها وشهوات  حال به ملامت خویش میپردازم  از بیم ملامتگران  وبر ویرانه های وطنی میگریم  که دیگر از دیدگاه من پنهان شده است  وهرچه بوده سرنگون شده از کاخ های نیلکون سلطنت  تا اینه های مجلل کاخ  ومشعل داران راه آزادی .
وما ؟ 
د ربامداد مرگ تاریخ ایستاده ایم .
دیگر اینجا برای من غربت نیست هیچ کجا غربت نیست  از هر سو که نگاه کنی همه چیز یک شکل است  ومن حیران که چه خواهد شد .بر ما واین  سر زمینها  که امروز مانند یک مرداب راکد  درحال سقوط هستند  شهرهایی که خواب نیمه شبانشان ناگهان  از لرزه های یک _( ویروس ) ناشناخته  آشفته شد؟! .
بوی بدی میاید  بوی  نا هم آهنگی ها وبوی تنهایی شدید در زیر نگاه برادران وخواهران ! 
مشعلداران بی تاریخ وبی هویت  مارا نیز بی هویت خواهند کرد  ودر ما همه خیالها وخاطره ها نابود خواند شد .
کتابهایمان به دست آتش سپرده میشوند وخودمان  کم کم آب میشویم ودیگر کسی صدای پاهایش را روی سنگ فرشهای خیابانها نخواهد شنید -  ودیگر   کسی بوسه عاشقانه از لبی نخواهد گرفت  درعوض فضله های کبوتران وسگهای تربیت شده  گرانبها خواهند شد  وما در شهر  چراغهای زرد وسفید وقرمز بسر خواهیم برد وزنگ خوابمان بموقع زده خواهد شد .
هر کس درکوجه تنهایی خویش گام برخواهد داشت  وبه غرویهای غم انگیز  نگاه میکند  هویتی ندارد خاطره ای نیست خیالی هم بوجود نخواهد آمد  . بوی بدی میاید .بوی سرب داغ شده  روی سینی های چرکین  آسمان.و... نخواهیم فهمید   که فواره آقبالل کجاست /
--------------
ونپرسیم چرا قلب حقیقت  آبی است 
ونپرسیم پدرهای پدرهای ما !
جه شبهای داشته اند 
 پشت سر نیست فضایی زنده 
پشت سر مرغ نمیخواند 
 پشت سر بادنمی اید 
پشت سر پنجره  سبز صنوبر بسته است 
پشت سر روی همه کرکره ها خاک نشسته است 
پشت سر خستگی تاریخ است .........زنده نام » سهراب سپهری : از دفتر هشت کتاب !
پایان 
 ثریا ایرانمنش . اسپانیا . 24 مارس 2020 میلادی برابر با 5 فروردین 2579 شاهنشهی .
25/5 دقیقه صبح س شنبه !