ثریا ایرانمنش " لب پرچین ".
اسپانیا !
------------------------
شاد زی با سیه چشمان شاد
که جهان نیست جز فسانه وباد
ز آمده شادمان می باید بود
وز گذشته نیز نباید کرد یاد !......" رودکی سمرقندی"
روز گذشته در زیر آفتابی که بوی نم میداد بیاد آفتاب داغ وبی حیای خودمان بودم ! چیزی نمانده بود که چمدانم را ببندم وراهی سفری بی برگشت شوم ! آنجا به سر زمین مادریم که نمیتوانم بروم بنا براین میروم به تاجیکستان ! زیر سایه جناب رودکی وباو میگویم اشعار تو چندان برایمان ارمغانی نیاورد شاد که نتوانستیم زندگی کنیم سیه چشمان همه کور بودند و جهانرا را فهمیدم که افسانه وباد است اما گاهی این باد کشنده وسمی وطوفانهای وحشتناکی در پی دارد آینده ای نیست که زآمده شا دمان باشیم نگاهمگان بیشتر به گذشته ودیروز است . ابر وباد وفلک دست به دست هم داده تا ریشه انسانهارا از بیخ وبن برکند .
تکنو لوژی تازه مردم را تنها تر ساخته امروز همه عاشق میکروفون ودوربین هستند تا عاشق دیگری یعنی همه عاشق خویشند .
آن جعد موی وغالیه بوی دیگر وجود ندارد وهمه میخورند و کمتر پس بدهند ونیکبختند شور بخت ماییم که دادیم ونخوردیم تنها زیر ابر وباد وباران این جهان حتی دیگر باده هم نمیتوانیم بنوشیم دیگر باده گوارایی نیست ومزه ای نمیدهد الکل خالص است که انسانرا به مرز جنون .گاهی مرگ میرساند .
آه جناب رودکی ! ایکاش نسخه دیگری برایمان میپچیدی .
عجز وبیچارگی انسانهارا بیشتر درخود فرو برده دیگر تشبیهات واشعار کاری از پیش نمیبرند این اسلحه داغ است که انساهارا به شهرت میرساند چیز تازه ای بوجود نیامده است تا دلمانرا خوش سازیم که جهانی بهتر در پیش داریم هر چه هست بیماری کثافت وگرسنگیی انسانهاست ومرا بسود وفرو ریخت هرچه دندان بود یعنی همه آن صدفها ومروارید ها نبدیل به یک تکه استخوان مردار شدند تو پیری را خیلی زیبا تشبیه کرده بودی انسانها درآن زمان ارام به دنیا میامدند وآرام میزیستند وارام از دنیا میرفتند اینهمه غوغای بیحاصل نبود واینهمه فریاد ها واینهمه چراغهای سبزو زرد وقرمز مارا بسوی عدم راهنمایی نمیکردند .
امروز در یک جهان بیمار با حسرت واندوه زندگی روزانه را به شب میرسانیم ودردها تا مغز استخواتمان مارا بفریاد وا میدارند وفریاد رسی نیست .
دیگر هیچ پرده نقاشی زیبایی وجود ندارد تا مارا با خیالها سر گرم کند مشتی رنگ را بر روی پارچه ای میریزند وبا پاهایشان گویی گل را لگد میکنند روی آن راه میروند و...
ونامش را میگذارند هنر مدرن !
بیان زیبای تو در تمام غزلهایت از الماس هم گرانبهاتر است اما دیگر کمتر کسی ترا میشناسد امروز شهرام خان ا زتو نامی تر است ومسعود خان وعلیرضا خان شهره آفاقند آنها زبان خر راز خرما بهتر میفهمند وما درسایه گیسوان افشان مردی زندگی میکنیم که ناگهان از درون قوی مارگیری سیاستها بیرون جهید حال با چهار بادی گارد از اینسو به ان سو خودش را میکشاند ودرردیف اول صندلیها ی مجلس نشسته وقانون مینویسد قانونی که دران قید شده ( برادر بزرگ همه جا شمارا مینگرد )مواظب حرف زدن رفتار وگفتارتان باشید به زودی همه آیفونهای خانه را عوض خواهیم کرد وبه زودی آنتن ها را نیز عوض میکنیم این کار چند حسن دارد هم نانی درون آن هست وهم آبی درجویبار دیگران وما شمارا راحت میتوانیم از دریچه تی وی هایتان به راحتی بنگریم برایتان سخن رانیها میکنیم شمارا به راه جهنم راهنمایی مینماییم کدام راه بهتر است ! .
بیا ر آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
ویا چو پرکشیده تیغ پیش آفتا بستی
به پاکی گویی اندر جام گلابستی
بخوشی گویی اندر دیده بیخوابستی
نه جان عزیز آن می را که تو چنین ترجمانش هستی دیگر وجود ندارد آن می هستی بخش می جان بخش ومی ناب اهورایی بود که دیگر نیست .
هر که در آتش نرفت بیخبر از سوز ماست
سوخته داند که چیست پختن سودای خام
اولم اندیشه بود تا نشود نام زشت
فارغم اکنون ز سنگ چون بشکستند جام ........." سعدی "
امرو دیگر این سخنان خریداری ندارد با ید با مد رروز جلو رفت با آهنگهای راک وسخن های واهی دیگر کسی باین جمله های نمی اندیشد .
روزی برای شخصی نوشتم :
قلم را بردار وسیاست راکنار بگذار چیزی در حد یک کتاب ( هاری پاترز ) بنویس دنیارا چه دیدی شاید موفق شدی شایدهم جایزه نوبل را بتو دادند جایزه ای که این روزها ارزش آن ازیک دستمال مچاله شده کمتر است . سیاست وسیاست بازی کار تو نیست شیرها ی نر وگرسنه وپیر درکمیند وترا پاره خواهند کرد .
نمی دانم ایا به حرفم گوش داد؟ پایان
ثریا ایرانمنش / 4 فوریه 2020 میلادی برابر با 15 بهمن 1398 خورشیدی !
اسپانیا .