یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۹۸

غزبت تنهایی

ثریا ایرانمنش "لب پرچین " .
اسپانیا!
-----------------------------
بلاک شده بودم !!!!!
هنوز هم امید ندارم این صفحه جدید بتواند به دست کسی برد همه راهها به رویم بسته شد ! چرا حقیقت را نوشتم ؟!.
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است وخطا 
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم ؟

همان به که برگردم به میان کتابهای ورق ورق شده ودرهم  وهمان به که تکیه به عشرت امروز کنم وبگویم " بمن چه مربوط است منکه دخالتی نه درانقلاب ونه شورش ونه کارهای شما نداشتم  راه خودمرا میرفتم وسنگ پاره وکلوخهایی را که بسویم پرتاب میشد حمع میکردم که   امروز کوهی از اندوه شده وخواب شیرین شب را ازمن گرفته است .
اگر بیرون امدم هنوز خبری از انقلاب نبود بگوشه ای پناه بردم که دست هیچکس بمن نرسد متاسقانه دست همه بمن رسید وخانه را اززیر پاهایم کشیدند وبردند وخوردند حال دراین چهار گوشه یخ بسته کچی تنها ازادی من  گردشی دورهمان اطاقم میباشد بیرون حق حرف زدن ندارم چرا که دیوار موش دارد وموش گوش دارد  روزگذشته دیدم درون اسانسور تک نفری هم دوربین کار گذاشته اند! هشت دروبین دراین بلوک که تنها چهار خانوار درآن زندگی میکنند  بر روی دیوار نیز تابلوی بزرگی خودنمایی میکند که " بلی اینجا ما هستیم ؟!بنا بر این تنها به تماشای جناب  اجل مجلس نشین حزب ووکس نشستم که تازه دارند تمرین تیر اندازی میکنند ؟! حالشان خیلی خوب است وسالی چند میلیون دلار  کفایت اینرا میکند که اتومبیلهای ضد گلوله وباد گارد  داشته باشند هم برای خود وهم برای عیال مربوطه  ( خداوند سایه  گروهک مجاهدین " را از سزشان کم نکند  با اعانه های مردم ؟!!!!  این بچه هارا بزرگ میکنند ؟! حال من باید با ترس ولرز اطرافم را بپایم که مبادا کش جورابم در رفته باشد ومبادا تیری از غیب بسویم پرتاب شود آهسته میروم وآهسته میایم تا گربه نره شاخم نزند .
هنگامیکه در میان  کتب اشعار م سیر میکنم  وبه  مقام  حافظ بزرگوار میرسم  اورا موجودی فهمیده  حساس  که بواسطه اندیشه های  بلند وناساز  جامعه  فرو افناده درتنهایی  ودجار وحشت  شده بود  دچار غربتی  نا گفتنی  مسافری گمشده  که تا چشم کار میکرد  جزبیابان چیزی نمیدید غربت هولناک تنهایی در میان اقوام / دوستان / وهموطنان  / که دچار بیکسی کامل شده بود.
من نیز  امروز احساس میکنم که پر تنها مانده ام حساسیت شدید به زیبایی وعشق  وخوشی های زندگی  که امروز بیرنگ  شده اند  ومحرومیت از همه مواهب هستی  که چرا راه خود فروش را نه میدانم ونه میلی بیاد گرفتن آن دارم .
اولین روزی که پای باین سر زمین گذاشتم تنها یک دهکده کوچک بود وپناهگاه من  چند هموطن که از سراسر ایران با نامهای عوضی وفامیلهای عوضی اطرافم را گرفتند ودیدند که من " خودی " نیستم  پرسیدند که ایا از پشت کوه آمده ای ؟ گفتم نه  از دو سر زمین متمدن که یکی در زیر تمدنهای فراموش دشه اش گم شد ودیگری تازه داشت راه تمدن را فرا میگرفت اما اول بایدسر زمینهای دیگررا چپاول میکرد تا کاخ سلطنتی ابدی بماند . پشت کوه  جایی است که شمارا پرورانده وخودم را کنار کشیدم باز این حافظ بود که درکنارم نشت وبمن گفت :
شراب وعیش چیست کار بی بنیاد 
زدیم بر صف رندان هرآنچه بادا باد 
گره زدل بگشا وز سپهر یاد مکن 
که فکر هیچ مهنس چنین گره نگشاد
ز انقلاب زمانه عحب مدارکه چرخ 
از این فسانه  هزاران  هزار  دارد فریاد

وفریادم را درگلویم خاموش ساختم .ث

ثریا ایرانمنش / 2 فوریه 2020  میلادی برابر با 13 دیماه 1398 خورشیدی !
" توضیح" عکس ضمیمه  تابلوی نقاشی است که پسرم برای تولدم داد نقاشی کنند وچه زیبا هم نقاش تصویررا آفرید !!"