پنجشنبه، دی ۱۹، ۱۳۹۸

دیوانگان شهر ما

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " . اسپانیا !
-------------------------------------
قبل از هر چیز اندوه عمیق خودرا برای آنهاییکه درون هواپیمای (اوکراین ) در تهران سقوط کرد تقدیم همه خانواده های داغدار ایرانی واوکراینی مینمایم اندوه من بیشتر ازآن است که بتوان با کلمات آنرا بیان داشت تنها گریستم . 
دو دویوانه دور گوشه دنیارا گرفته اند برای چند قطره آب سیاه مردم را تکه تکه میکنند یکی زیر نام خدا والله دروغینش  ودیگری زیرنام آزادی  که هیچکدام وجود خارجی ندارند وتنها دو کلمه برای تسکین وسکوت مردم بی دفاع میباشد .

ومن دراین گوشه دنیا  هر صبح وشب شاهد خونهایی هستم به رنگ قبای کاردینالها  / سرخ وصورتی ونارنجی وارغوانی  آنها در معبد خویش در سکوت واعتماد  واطمینان محکم  به نوشیدن چای مشغولند وبرای دنیا نقشه میکشند .
به بوته های خشک شده باغچه ام مینگرم گلهای شا پسند هنوز زنده انده وعاشقانه سر درون شکافها ودیوارهای نم کشده باغچه گذاشته اند ودر میان برگهای کاکتوس چشمم به گلی افتاد عجیب وغریب با رنگی غیر طبیعی نه سرخ نه صورتی نه نارنجی . دراین دیار غیر از کاکتوس ونخل وچند درخت سرو کاشتنی وزیتون چیزی نمیروید  گلی نیست گلهای نیز مانند غذاهای ما یخ زده درون کامیونها وارد میشوند بدون عطر وبدون روح .
گاهی دربعضی  جاها نیز میتوان چنارهای بلند ودرختان اوکالیپتوس را دید چمن ها همه مصنوعی اند وساحت خاک پر برکت چین !چیزی یا جایی وجود ندارد که آویزه دست من باشد کسی هم نیست تا غمهای درونیم را با اوتقسیم کنم مانند غم بزرگ امروز که درتنهایی گریستم .
نه ! هیچ چیز وهیچ کس نیست تا مرا بیاد روزهای گذشته بیاندازد  گذشته را فراموش کرده ام درمیان دیوارها نمناک ویخ بسته این سر زمین در بین نا مهربانیها وبی تفاوتی ها همه احساسات من تبدیل به اشک میشوند / این سر زمین من نیست / خاک من نیست هرچند خاک من نیز آلوده شده بخون بیگانگان .وخودیها  هیچ بویی نیست که مرا بیاد روزهای خوش بیاندازد تنها بوی ماهی سرخ کرده وسوخته ویا راگو !  زمان میگذرد وتاثیروجای پایش را در صورت وپیکر ما بجای میگذارد  این سر زمین که تنها مصرف کننده میباشد بتدریج روح انسانهارا می فرساید وانسانرا از پوسته جدا میسازد همه بی تفاوت ازکنار یکدیگر میگذرند  چشمان همه گویی از شیشه های رنگی ساخته شده است .
 نمیتوانم به درستی بگویم دراین گوشه دنیا  چه کار مهمی انجام داده ویا میدهم ! ( تنها بچه هارا بزرگ کرد م وآنهارا بخانه خودشان فرستادم)!
تنها به چند حروف بیمعنی چسپیده ام  همه هستی من درمییان مشتی زباله های بی مصرف و پیش پا افتاده خلاصه شده است  ودرمیان دیوارها نم کشیده  وکهنه این سر زمین مذهبی که حتی ایمان آنها نیز مانند دیوارهایشان نم کشیده  در حال فروریزی وسست وبی پایه است خودرا تنها میبابم .
دیگر نمیتوانم به نوع دیگر زندگی کنم دیگر راهی برایم نمانده وجایی نیست که به آنجا بگریزم سر زمیم  زیر دست غارتگران ودزدان ومتجاوزین وآدمکشان دارد جان میسپارد وسر زمینهای دیگر نیز درهمین راه روش راه میروند جنگی پنهانی ومرگی حاموش همه را تهدید میکند . 
من نمیتوانستم برای آنکه خودمرا ازدست ندهم بنوع دیگری برای یک بشقاب برنچ یا یک دامن اطلسی خودرا ودیگرانرا فریب بدهم  ویا بفروشم .
امروز چیز های زیادی دردرونم دارم  که نمیتوانم  آنهارا نابود سازم ایده آلها گم شده ورنج ها باقی مانده اند من همانم که بودم  به همان شکل  نیز خواهم مرد  چرا که سر نوشتم بدینگونه رقم خورده است  ودرخاتمه باز خودرا درغم  آن مردمی  که نمیشناسم اما غمشانرا احساس میکنم در اندوه بی پایان آنها شریکم . پایان 
ثریا / اسپانیا / 9/01/2020 میلادی !
.