چهارشنبه، دی ۱۸، ۱۳۹۸

اصالت

ثریا ایرانمنش " لب پرچین "اسپانیا !

در نمازم خم ابروی تو با یاد آد 
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد " حافظ شیرازی"

به پسرم گفتم :
شاید خانواه ما  بسیار قدیمی  ومحترم باشند اما  اصل ونصب ما دربرابر شجره نامه این " سگی" که بخانه آورده ای  اصلا وابدا ارزشی ندارد .
خوب خداوندا  - این را بدان که مانند گذشته از تو بیم وهراسی ندارم  - چقدر از مجازات تو درعاقبتم میترسیدم  در تمام طول زندگیم  به خاطر  همین ترس راه راست  را پیمودم  وزندگیم  را محدود کردم  اما این طاعت واطاعت  چه چیزی برایم به ارمغان آورد  ؟  غیر از آنکه  مرا ازتمام آرزوهایم  دور ساخت   هرکجا خانه ای بنا کردم  ویران شد به هرکه دلباختم شیطان شد . 
امروز دیگر از هیچ مجازاتی  از طرف تو نمیترسم  تو  مقصر اصلی هستی  من نمی فهمم  چگونه باید یک دژخیم را بپرستم   ؟ نه من دیگر نمیترسم  هرچه که باید مجازات شوم شده ام ودارم بار خوش دلی وخوش قلبی خودرا بردوش میکشم .
در کودکی  هیچ امید وآرزو ورویایی را در سر نپرورندام  وهیچ افسوس نمیخورم برای آنچه را که از دست دادم من فرصت نداشتم تا برای آینده نقشه بریزم .
چه فایده دارد انسان خانواده تشکیل دهد  وصاحب فرزندانی شود  ومیداند  که آنها به همان راهی  که مارفته ایم میروند وآنچه را که ما بر دوش کشیده ایم  آنها نیز بر دوش میکشند .
امروز - روز سختی را آغاز کردم روزی که شاید  هیچگاه آنرا فراموش نکنم  این خشونت واین درماندگی در خانواده ما گویا ارثی باشد  همه باهم غریبه ایم تنها وجه اشتراک ما همان زبان مادری است . 
امروز روح مادرم در دخترم زنده شد  چه اصراری دارند زنجیرزندگی  مرا دردست بگیرند  . اگر مرگ گمان میکند که او هر لحظه  رفتن مرا انتخاب خواهد کرد  سخت دراشتباه  است  من در همان موقع که خود انتخاب کرده ام  خواهم مرد  بی آنکه پای خودکشی درمیان باشد  این ارداده زنندگی است  که مرا  به پیش میراند  ومشگل نیست که به زندگیم خاتمه دهم .
آن خدا وند وآن تقدیری را که شما از آن نام  میبرید تنها یک رویاست  همه ما عادت کرده ایم که رویا پرست باشیم ودررویاها غرق شویم از متن زندگی غافلیم اما دست تقدیر مرا به میان زندگی فرستاد وگفت برو تا ببینم چه خواهی کرد ومن همه چیز را میان دستهای کوچکم فشردم هر شاخه هرزه ای را خود هرس کردم وهر تیغی را که میرفت تا چشمانم را نشانه بگیرد خود شکستم . اما خودمرا نشکستم خیلی ها میل داشتد که مرا بشکنند اما هنوز ایستاده ام  مانند همان درختان نارون باغ خانوادگیم .پایان 
یک  دلنوشته در روزی بسیار سخت وغمگین .
ثریا / 8 / ژانویه 2020 میلادی .