سه‌شنبه، دی ۱۷، ۱۳۹۸

واقف اسرار

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
---------------------------------
دلا رو رو همان خون شو که بودی 
بدان صحرا وهامون شو که بودی 

دراین خاکستر هستی چه گردی 
در آتشدان  وکانون شو که بودی........." شمس تبریزی "

تعطیلات  با همه خوشیها وغمها وآمد وشد ها تمام شدند وزندگی روی غلطک خود ایستاد بی آنکه دیگر از روزگاران گذشته یادی نماید .
گویی که  منهم  نیز به ابتدای زمان باز گشته ام  در بین این بیگانگان وچند بیگانگی دل به دریا سپرده نغمه ها ساز میکنم .
نمیدانم درکجای زمان باید مکث کنم و به کدام سو رو کنم زندگی بطور وحشتانکی مانند یک سیلاب خشمگین به جلو میرود باید از جلوی سیلابها عبور نکرد  روزگار دیوان  است واز دور دستها سر زمین پدری را نشانه رفته اند  هیچ فروغی بر آسمان یخ زده آن سر زمین نمینشیند دیگر درانتظارطلوع خورشید نیستم  ومیدانم که این غروب ابدی است  روزی  وروزگاری شاهد بر آمدن آفتاب بودم وامروز شاهد فرو شدن آن به پشت قله های سنگی وحشت . 

دراین طلوع وغروب تازه گاهی ستاره ای درخشیدد وزود خاموش شد وآن شعله اسرار آمیزی که از زمین بر میخاست وبما شادی وروشنایی میداد هم اکنون در تاریکی بسر میبرد / آن شعله که زندگی بخش بود او نیز کیفر گناهان مارا میدهد منقار کرکسان بر روی گرده انسانها دردهای را جانگداز تر کرده است .
آن شعله ای را که روزی از درگاه خدایان ربودیم وبر زمین آوریم هم اکنون رو بخاموشی میرود .
ومن بیاد آن  دستها هستم وآن چهره وآن صدای گرم مهربان  او نیست تا بگویم خنده هایترا دوست میدارم وهنگامیکه لبانترا جمع میکنی تا خنده را پنهان سازی بیشتر دوست دارم فریادهایت برایم آوازی دلکش است .
اینجا خانه هاهمه   یخ بسته است  وما از دریچه های کوچک  دردوردستها خورشید را مینگریم بین ما وخورشید یک سر حد  ناگشوده  است ودیدارش کم /
در اینجاهیچ چراغی روشناییش را بسوی تو نمیراند چراغ همسایه همیشه خاموش است  ودیدارها غیر ممکن .همه با وحشت بتو مینگرند دراین  دیار همه درها به درون باز میشوند ودراینجا همیشه شب است  روزی در این گمان بودم که میتوانم  شامگاهان  ستاره شب را بنوشم  با هردو دست اما بی فایده بود میل داشتم دروزش باد های داغ سرمای درونم را بزدایم اما بیفایده بود .
امروز تنها میتوان تماشاچی شکستن قرص ماه باشم که درابهای لرزان درهم میغلطدد و شکستن غروری که که درلابلای شاخه های درخت اقاقی میپیچید .
ای یار  / ای یگانه یار که دردوردستها بر اوج نشسته ای از  این چون وچن چند پرسی ؟!/پایان 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / 7/01/2020میلادی