ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
----------------------------------
آه - ای دیار دور
ای سر زمین کودکی من !
اینک خورشید درتو مرده است
تا سایه شوم آن دیوانگان با توست
من ناتوانم
ای خاک یادگار- ای لوح جاودان
ای آلوده تر از دامن بی عفتان
بی آب وبی آینه وبی طهارت بسوگ نشسته ای
من / نقش خودرا از چهره تو پاک نمودم
تا چشم بر تو داشتم ازخود بیخبر بودم
روزی تو کاح آرزوهایم بودی
امروز لانه مورها وحشرات کشنده ای
ای " بام لاجوردین تاریخ "
فانوس افسون تو درمن به حاموشی نشست
من زیر رواق غربت همچنان به درون میگریم
برق خیال تو برای ابد از سرم گذشت
دراین بامدادان ابری وبی باران
روزی تو روشنایی من بودی
ای زادگاه مهر امروز زداگاه جانوران ووحوشی
اینجا دیگر تاریکی ابدی بر خیالم نشست
وشب در مقابل من ایستاده
چشمانم از بلندی این شهرک بینوا
روزی بسوی تو مینگریست وامروز بحال کوری نشسته است
شب دربرابر ما ایستاده
در تب بلندی وپستی های زمین
در آسمان ابری وتاریک بیدار میشوم
بی تاریخ !
روزی ترا سر زمین بی غروب مینامیدم
امروز زوال وغروب ترا مینگرم
ای مرزو وبوم دوران کودکی من
امروز تنها جنازه ها ازخاک تو میرویند
دیگر خبری از شکفتن گل نسرین نیست
ودیگر خبری از ریختن برگهای گل سرخ نیست
دیگر مرغان خوش الحان آوازی سر نمیدهند
تنها کلاغان بر جنازه ها آواز شومشان را رها کرده اند
گلاب معطر تو که روزی مدهوش کننده بود
امروز بوی تعفن نعشهای بو گرفته را میدهد
روزهای متمادی اسست که خون درزهد تو جریان دارد
کفر وایمان همه ازدست شدند
دیگر نمیتوان ترا نامی داد
" ای مرز پرگهر " که خاکت سرچشمه هنر بود
پایان
تقدیم به رفتگان وکشته شدگان بیگناهی که به تیر غیب این جنایتکاران وخونخواران گرفتار آمدند وتقدیم به مادران وپدران وهمسران وفرزندان داغدار سر زمین واقعی من ایران زمین / .
ثریا / اسپانیا
10 /01/ 2020 میلادی برابر با 20 دیماه 1398 خورشیدی تازی !