سه‌شنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۸

دلنوشته !

ثریا / اسپانیا / سه شنبه 28 ژانویه 2020
--------------------------------------
مریم ماه تابان وبا شکوه بی پایه بر فراز سن  نمودار شد صد ها نفر با پرچم های سفید  بلند شدند از او استقبال کردند  برایش هورا کشیدند وکف زندند . او محبوب مرا نیز با خود به اطاقش وتختوابش برد
او میتواند ومیبلعد ومیخورد ومیبرد عده ایرا با تهدید وعده ای را نیز خریده است پشت سر او مافیایی پر قدرت وتجارت ایستاده اند که ازهمه نعمات جسمی وروحی او برخوردارند .
در یک شب ساکت وآرام  محبوب من دروازه را پشت سر گذاشت وبسوی بیداگاه او رفت این زن فتنه گر  این ملکه صبای قرن بیست ویکم اورا نیز از آن خود کرد .
او شیطان را بخود خواند  شیطان در کسوت جوانی خوش سیما  آگاه ازهمه معلومات دنیوی  ودیپلوماسی  ومسائل کلیسا وکنیسا ودیرو ومحراب  باو حکومت را هدیه کرد.
 من مانند یک طلسم  در میان دو کوه ویک دره هولناک به تماشای رفتن محبوب بودم  او شهررا باهمه برجها وساختمانهای قدیم وجدید وخیابانهای تازه ساز وکوچه های خاطره ها پشت سر گذاشت وبسوی قبله ساخته شیطان رفت  قلب من مجروح  اندوهگین  واز کثرت غم واندوه دچار دیوانگیها شدم  وازهمان راهی که با او رفته بودم برگشتم از همان کوچه ها  از خانه محبوبم  وچقدر امروز همه چیز برایم کسل آور وغمگینند  وچقدر غم واندوه بردلم نشسته  شهرهای روشن درنظرم قله های تاریک محل رفت وامد شیاطین است  باد خنکی میوزد وخوررشید دامن را پهن کرده وگرمای مطبوعی بر پیکرم میتابد  دریا دردوردستها ساکت وارام گویی ابدا او نبود  که غرش کنان همه شهررا ویران کرد  وماهیگران گم شدند وزنان بی پناه ماهکیران شیون کنان هنوز درکنار دریا درانتظارند . 
ـآه...خود فروشی  را باید بلد بود وقلم به مزد زدنرا نیز باید فرا گرفت  بیاختیار روی مبل افتادم وصورتم را میان دستهایم پنهان ساختم . /آه ای امیدهای برباد رفته .  آه زن شیطان صفت تو مرواریدهای زیادی را داری  چیزهایی  که همه هوی وهوسهای زنانه  را سیراب میکنند  تو دارای زیباترین لباسها هستی از لبریشم خام  ومیدانی کلماترا چگونه درپست لبخندت پنهان کرده ومردمرا به امیدهای واهی وپندارها  برسانی  دیگر چه میخواهی ؟  سلطنت بر سر زمین مرا ؟ زهی خیال باطل  - درآن دیار خانه ها مانند خیال تاریکند  وبهم راه دارند  شگفت داستانی است داستان تو وآن مردک دیوانه که ترا برگزید او میدانست چه کسی را برای بدبختی ما  بیابد .
من از تو بیزارم که سر زمین مرا ویران ساختی ومحبوب مرا با خود بردی  تو سیاهی ومن سپیدم  تو ابری تاریک هستی ومن بارانم  تو شجاعی اما من شرافت دارم  من میتوانم همه آنچه را که تو داری داشته باشم  اما نمیتوانم با همه به رختخواب بروم  تا سپاهی بسازم از من حمایت کند .
تو ایران مارا ذلیل ساختی   من دشمن تو هستم تا روزیکه زبانم از گفتار ودستم از نوشتن ومغزم تهی شود درباره ات خواهم نوشت ودرباره بردگان تو .
تو مردانت را باین سر زمین گسیل دادی  تا برما حاکم شوند ومن مردما ن راروشن ساختم فریاد ها کشیدم  وهمه دانستند که ـ مردان ریشو ساخته دستنان تو هستند وهنوز دارند تلاش میکنند تا  سروری واقایی را ازآن خود کنند.
تو گمان برده ای که قوی هستی اما من ا زتو قویترم  هنوز قلب مردان جنگ از حرکت باز نایستاده است  ازاسارت بمن هم سهمی رسید ودراین کنج زندانیم  وشرمسار ازاینکه نتوانستم گامی به جلو بردارم  اماهنوز زنده ام وباتو خواهم جنگید. مریم قجر /پیر کفتار . پایان
ثریا/ اسپانیا .