سه‌شنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۹۸

نیمه شبان

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
----------------------------------
از ساعت یک بیدارم نگرانم نگران او که درسفر است واین نگرانی بیمورد نیست خبری ندارم  سری به درون سایتها بردم  چیزهای خوبی را دریافت کردم ودانستم  بازجوی سابق ساواک دیروز امروز بلند گو دارد و برنامه های مهمی را در اختیار تماشاچیان محترم میگذارد ! بانویی جرم شناس  صاحب تالیفات وکتابهایی درهمین راستا وهمسر همان سیاوش شمیشر به دست که باید از شمشیراو  ترسید ! حتما هم باید ترسید ! 
نتیجه گرفتم که ساواک وساواما یکی هستند نامشان عوض شده است وآدمها جای خودرا به دیگری داده  وخود راه دیگری را طی میکنند . 
در این دنیا باید درون حلقه جا ی بگیری تنها پرواز کردن کاری بس احمقانه وبسیار دشوار است شاید سنگ ویا تیز جانخراش صیادی ترا شکار کرد چه اصراری داری تنهایی بدوی ؟!
مطالبی را در مورد ( فرهنگ ایران زمین ) تهیه کرده بودم تا بنویسم وبرای ارباب بفرستم اما درحال حاضر  ساعت چهار صبح دیگر مغزم دچار طغیان شده است  ودیگر نمیتوانم سطرهارا بخوانم  درخیال من دیگر سطری باقی نمی ماند  هرچند همه جمله ها بیدارند ودچار طغیان  ومن در میان جانم دچار اضطرابم . 
شورش باد وطوقان وبرف ووبارانهای سیل آسا وطغیان طوفان درهمه جا همه چیز هارا بهم ریخته در استرالیا میتوان قیامت را دید واینجا ؟ زبون تر ازهمه با سی سانتیمتر برف روی زمین گویی آسمان به زمین چسپیده  اینجا ؟ من تنهایم در دل نیمه شب  وهیچ جنبده ای نمی جنبد  ودر حریم من راهی نیست  زندان سایه های تاریک است  واقلیم محافظان تاریکی  ومن زاده شده درآن  خرا ب ابادم که روحم را بسویی خود میکشد  وبختی که واژگون ووارونه است  ودراینجا ؟ 
 چه همه زبون وخار افتاده ام میان آمهای مصنوعی  کز دیر زمان مخاطبان مخصوص خودرا داشته ودارند  من تنها درخودم گفتگو ها دارم  یعنی تنها دولب من میجنبد  از بیم آن حرامیان وویرانگران اندیشه ها .
دراینجا کسی مرا نمیبیند  گاهی  زنی  سری درون باغچه کوچک خود دارد وبا گلها سخن میگوید  اینجا غیر از آن سحری را  که خفته درخونش چیز دیگری را نخواهی دید  کتابها در گرداگردم سرگردانند وهریک علامتی را درون خود جای داده اند  اینجا دیگر امید را در افق نخواهی دید  ودیگر کسی به نشاط وشادمانی بر نخواهد خاست  خروس سحری میخواند  دراینجا   زن دربرابر زاهد مرغی نیست بلکه انسانی بزرگ است زن درآینه ضمیر شیطان جای ندارد  بلکه موجودی است فعال  وحجابی نیز بر سر وسینه خود ندارد .
زن دراین سر زمین فعال است  / 
اوراق کتابها را جمع کردم وگوش یه ندای سحر میدهم  باخاموشی وسکوت ودرانتظار خبری از آنسوی قاره  هستم .
تنها یک مادر است که درانتظار مینشیند وشب را به سحر پیوند میدهد .پایان
یک دلنوشته /نیمه شب  سه شنبه اول بهمن ماه 1398 خورشیدی و21 ژانویه 2020 میلادی !!