شنبه، دی ۲۸، ۱۳۹۸

خاموشی

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
---------------------------------
دوستان  با زمیان من ودل غوغا شد 
عشق رفت وجنگ من ودل بر پا شد 
-----------
چنان به عشق میاندیشم  که گویی زنی بینوا وتهی دست در آرزوی تاجی برلیان وجواهرت گرانبهاست در واقع عشق برای من همان  خدا پرستی وایمان است وبس آن ا دیان برای لگام زدن به دهان وهستی انسانهای بی خرد ونادان است ترس از جهنم ورفتن به بهشت واهی ودروغین همه همین جاست هم بهشت هم جهنم وهمه درون خود ماست .
تنها ابلهانند که دل به یک رویا میسپارند ودراین میان واسطه ها پیدا میشوند واین واسطه ها قدرتشان به خدا میرسد اگر چه جنایتکار باشند نمونه اش را زیاد داریم .
برای من همه پیامبران یکی هستند وآن گناهی که بر گردن ما زنان در کتب  دینی نوشته وبجا گذاشته اند یک فریب بزرگ است وبر صلیب رفتن عیسی  مسیح هیچ ارتباطی به گناه اولیه ما ندارد تنها یک ناشیگری سیاسی است واین سیستم ها میتوانند  یک ملت را به خاک سیاه بنشانند تاجی رااز میان بردارند وملتی دچار خود شکنی روحی وامنیت ومالی بکنند به همان روشی که امروز در بعضی از سر زمینها  مانند سر زمین من  میخانه هابسته ودکان ریا ونیرنگ ودروغ با ز شده است موسیقی که نوازش دهند روح است وبشر با آن زنده میباشد ممنوع وبجایش سنج وطبل ودهل وآوازهای چندش آور وغم زده نشسته است دراین روزگار پیکار عظیمی بین روشنگران وخردمندان ودیوانگان مذهبی در جریان است  که شاید از همه جنگهای بزرگ عظیم تر باشد یک نبرد بی امان بین خرد اندیشان  با حیوانات قرون وسطی  که مغز شویی شده اند .
امروز  دنیا ی ما شگفت انگیز ودرعین حال وحشتناک شده است  وآدمهای دیروز یا رفته اند ویا درخاموشی نشسته اند  امروز عصر شگفتی ها وزد وخوردهای ناشس از نادانی وبی خردی است تکنو لوژی های پیشرفته هم کاری را از پیش نمیبرند آنها از قبل برنامه هایشان ریخته شده است .
امروز همه چشمهابه  پشت سر مینگرند واز جلو رفتن واهمه دارند  بین همه آدمها یکنوع تناقص  وناهمواری دیده میشود  وفراموش کرده اند درکجا زاده وپرورش یافته اند دامن مهربان مادر دیگر گم شده  اعتقاد بی چون وچرا با یاوه های مردان تهی مغز ونادان ویا دانای معتقد به یک عنصر واهی .
امروز همه سرا پا گوش به چرندیات  موجودی میدهند که عقل باخته ومانند عروسکی دردست قدرتهای دیگر  بالا وپایین میشود  اعتقادی بی چون وچرا  به چند کلمه وچند حروف ناشناس وچه بسا منافع نیز دراین بین عرض اندام نماید .
آخرین باری که به سر زمینم سفر کردم  همه دوستان سابق دشمنان امروزی من بودند زندگیشان از همیشه بهتر وپر بار تر ودروغ وریا کاری هایشان بی نظیر همه تکیه به یکی از مردان خدا داشتند یکی نوکر دزد بزگ " ولایتی" بود دیگری به فلان رهبر مذهبی وخود بیت رهبری . 
خوب درگذشته ماهم چنین افرادی را داشتیم رفاقت با ریاست بزرگ ساواک ودوستان ساواکی فرقی نکرده است تنها نامشان عوض شده است ساواک شد واماک ویا ماماک ویا نایاک ودر نهایت همان اداره امنیتی که حتی بهترین  دوستانراوفامیل را  نیز جذب خودکرد ومن ترسان  ولرزان عطای آن میراث شوم را به لقایش بخشیدم وتنها جانم رابه همراه چند کتاب نجات دادم مهم نیست که امروز سیرم یا گرسنه اما میدانم که به هیچ عنوانی قابل خرید نیستم هر چند خریدارانی داشتم .
وتنها عشق است که مرا بنده میسازد و:خدا خود عشق است :
------
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ وراست 
ما بفلک میرویم عزم تماشا کراست 

ما بفلک بوده ایم  یار ملک بوده ایم 
باز همانجا رویم  جمله که آن شهر ماست 

خود زفلک برتریم  وزملک افزون تریم 
زین دو چرا بگذرریم  منزل ما کبریاست ...." شمس تبریزی" 
 پایان
ثریا ایرانمنش . اسپانیا / 18 ژانویه 20202 میلادی برابر با 28 دیماه 13398 خورشیدی !؟.