پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۹۸

کیفرما

ثریا ایرانمنش " لب پرچین " اسپانیا !
---------------------------------
داد از اسمان بی هنجار 
 داد از دشمنان  که شب را دوباره بخانه آوردند 
 وروزمارا بجرم نفس کشیدن  وزیستن به سیاهی شب آلودند 
وامرور ما دربیدادگاهها به تلخی محکوم به هیچ هستیم 

روزنه ای را روشن نمیبینم وچراغی نیست تا رهنمود ما باشد  تنها  عده ایرا بسوی اعدام میفرستند  میدان تیز نام شفق سرخ را بخود گرفت نام خون بیگناهان را ودر آنجا فرشته عدالت به رسم همیشگی چشمانشرا بست  با دستمال خاطره ها .
امروز ما با چه ترسی درکنار پنجره ای ایوان راه میرویم وبا چه خوفی نفس میکشیم که مبادا جن از خواب  بیدار شود  خورشید رو به تاریکی میرود ویک یک ستارگانرا فریاد میزند تا پنهان شوند .وما؟ تکیه بر شهامت یک دیوار گلی کرده ایم دیواری که نه پشتوانه آجری ونه سیمانی  دارد تنها ازچند خشت طلایی وشکنند ه درست شده است .
دیگر درانتظار هیچ شعله ای نیستیم و درد کیفر را درتیره پشتمان احساس میکنیم  هنوز درانتظار کرکسانی هستیم تا جگر مارا نیز برای زنده ماندن با خود ببرند .
دیگر آن آتش غرور  از پناهگاهی بر نمیخیزد وشیطان سر شار از شادی میرقصد  ومن ! دراین غروب عمر  نخواهم توانست نام ( آزادی) را بر لوح ضمیرم نقش کرده وبا خود ببرم .
کجا شد آن روح رافت  ومهربانی ؟  وکجا شد آن کتیبه های جاودانی ؟ پاسخی برای این پرسشها نیست  چرا که من همان درخت قدیم وکهنسالی هستم که ریشه درخاک دارم وعلفهای تازه وسر سبز راز زمستانرا نمیدانند .
آنها تنها امروز راز کینه های دیرین  را درسینه های کوچکشان پنهان کرده اند .
من شاهد وگواه خواری انسانهایی بودم که جان داشتند وروحی پاکیزه فرسوده شدند ناکام ماندند ورفتند  به همراه همان آتشی که مایه فخر ومباهات ما بود آن آتش همیشه روشن اهورا مزدا دردلهای مهربانی وخالی از کینه .
بر کتیبه جاودانی  شاهنشاهی از اهورا مزدا خواسته بود که سر زمینش را از دروغ / خشکسالی وجنگ دورنماید  واهورا مزدا پشت به این التماس ودعا کرد وهرسه را رواج داد هم دروغ را که روح را ویران میسازد هم خشکسالی را که انسانهارا میکشد وهم جنگ را که ویرانیهاونابودی را  ببار میاورد .
درعوض برایمان گفتاری پلید وزبانی نا هنجار وانسانهایی که زاییده حیوانند به ارمغا ن آورد .
ابها ازحرکت باز ماندند ومن نگاه نگرانم را به ته جوی ولایه از گل دوخته ام ودرانتظار فوران آبشارهستم که سرازیر شود وهرچه را که آلو.ده است شسته ونابود سازد . هنوز درانتظارم . پایان

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار
دستم اندر ساعد ساقی سیمن ساق بود
در شب قدر ار صبحی کرده ام  عیبم مکن 
سرخوش  آمد یارو جامی بر کنار طاق بود....." شمس الدین میم. حافظ شیرازی "
ثریا ایرانمنش / اسپانیا / پنجشنبه 15 ژانویه 2020 میلادی برابر با 25 دیماه 1398 خورشیدی!؟./