جمعه، خرداد ۱۷، ۱۳۹۸

زمان پیروزی !

« لب پرچین » ثریاایرانمنش . اسپانیا !
---------------------------------------------

هیچ انسانی دنیارا درکمال پیروزی ترک نکرد ه یا پیروزمندانه جان نباخت همه بنوعی از پای در آمدند ویا درخواهند آمد ، قرن بیستم تمام شد با همه دردها / رنجها / جنگها / کشتارها /  وقرن بیست ویکم با قحطی  شروع شد ، آهسته آهسته گام برمیدارد  بنا بر این همه از پای درخواهیم آمد  شکست میخوریم واز شکستی به شکستی دیگر روی میاوریم بامید یک پیروزی !.
نمیدانم  هیچ توجه کرده اید که تمام رجال سیاسی ومردان قدرت کراوتهایشان سرخ است ؟ این کراواتها دربازارهای عمومی بفروش نیمرسد از جنس ابریشم اعلا وقیمت هرکدام نزدیک به سی هزار دلار است !  باهمین  رنگها ما باخطرها روبرو خواهیم شد  بنای گذاشتن یک دهکده جهانی ودلخوش داریم که همه برابر وبرادر خواهیم بود !  اما تنها مردان وزنان قوی وجوان وبا قدرت واربابان با نفوذ که بر سر زمینها حاکمند  ما باید هر چه زودتر جای را برای آنها خالی کنیم تنها آدم های احمق  زندگی را  بانتظار خبرهای  خوش میگذرانند  یامستان از خود بیخبر  خبرهای طبیعی آنهایی است که وحشناکند  هنوز هیچ انسانی به دنیا نیامده است که تا به آخر با یک زندگی  از بدبختی جداشده  وامیدوارانه   به داشتن یک زندگی  خالی از خطر  ویا بدبختی بسر آورد  سرمان گرم است با همه چیز های خوب بدون غذا ! 

توماس مان نویسنده ، پزوهشگر سیاسی آلمان عقیده داشت که تنها قرن نوزدهم بود که انسانهای والایی را ساخت غولهایی که ما امروز روی شانه آنها به سختی خودرا بالا میکشیم ، او راست گفت امروز ما درمیان نسل حاضر  بخصوص از نظر ازدیاد جمعیت  ودشمن میلیاردر هستیم  وما که درخارج مانند یک ستاره سرگردان خارج از منظومه خود زندگی میکنیم قانون بدوی |آنها نام مارا  مانند مردگان خط زده ومارا درردیف مردگان گورستانهای ناشناس گذارده اند .  انها بیخبر از احوال ما هستند  بیخبر از مالیاتهای سنگینی چه رایج وچه نارایج پرداخت کرده ایم آنها نفهمیدند که ما بخصوص ( ما)  هر گام خودرا با تردید برداشتیم به سختیها ها خو گرفتیم با دردها ساختیم وآنهارا  از یکدیگر پنهان کردیم  وروزی در یک گورستان بی نام ونشان خاکستر مارا خواهند  ریخت نه نام ونه نشانی ونه علامتی که کیش وآیین ما چه بوده وسر رشته خانواده ما ازکدام سنگاب ها ورودخانه ها نشات گرفته است .

آخوندی در گوشه ای نشسته بود واظهار میداشت که وظیفه مرد است که نان آور باشد ووظیفه زن است که نانخور واجیر باشد این سر چشمه وبنای زندگی ما بود که خشت ا.ول را بنا نهاد مرد شد سرور وارباب نه خورشید درخشان خانه وزن شد یک کنیز که تنها کارش باروری وپختن غذا وخدمتکاری بود ه وهنوز هم هست اگر زنی سر به عصیان برداشت وگفت من نیز همانند یک مردمیتوانم نان آور باشم اورا سنگسار میکنند از اجتماع پرشکوه خود میرانند باو وصله های ناجور  توام با آلودگیهای وجرم ها میبندند آنهانفهمیده اند ویا نمی فهمند که هرانسانی یا از طریق عشق یا از طریق شرف  با زندگی پیوند دارد بیشرفها نان آور شدند وزنان درکنج مطبخ سوختند وخاکستر شدند ویا قربانی امیا ل هوسهای مردان چرا که مردان این ستاره های نیم سوخته خودرا چنان میاراستند که گویی همین الان  از میان فرشتگان بر زمین فرود آمده اند .
وما روی بسوی منطق واخلاق کردیم نفهمیدیم که منطق مانند لجن است  وجز لغزندان وفرو بردن ما درلجنزار کاری نمیکند مبایست ماسکی دیگر برچهره میزدیم .
هیچکس نفهمید که ماهم دلی نازک وزود شکن داریم  که خودرا درزیر یک لاک استخوانی ویا سنگی پنهان کرده است  ندانستند که قلب ما  آکنده از سوزش وطپش است  آنها تنها همان تکه سنگ را میدیدند  کاری به درون نداشتند . 

روز گذشته نگاهی به درودیوار  خانه انداختم  دیدم که احتیاج زیادی به تعمیر دارد  اما من دیگر در فکر آراستن خانه نیستیم چون دراین سر زمین بیگانه ام  ودراین دنیا مجازاتی سخت ترا زبیگانه بودن نیست  هرکلامی را که بر زبان میرانم تنها خودم میفهمم وهرچه را که مینویسم تنها خودم میخوانم ترجمه ان آسان نیست ! کلمات من رنگ وبوی دیگر دارند  مانند صد ها هزار قوس و قزح در اسمان سر زمینم درپرواز بودند  امروز این گفته رنگ وبویی ندارند این سیاست است که بوی گند آن همه جا را فراگرفته است وهر بچه ولگردی خودرا با وقاحت وارد این گودال متعفن ساخته با یک دوربین ویک میکرفون  خودرا داخل مویز های درشت کرده است . من از سیاست واین مردم نه چیزی میدانم ونه میخواهم بدانم و......متنفرم وبیزار . پایان .
از من اکنون طمع صبرو ودل وهوش مدار  / کان تحمل که تودیدی همه بر باد آمد ..
ثریا ایرنمنش . اسپانیا . 07-06-2019 میلادی برابر با ۱۹ خردادماه ۱۳۹۸ خورشیدی!.