دوشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۹۸

غباری بودی

”لب پرچین ”ثریا ایرانمنش  /اسپانیا
دوشتبه 06/ 05/ 2019 /میلادی

اول غباری بودی  در آسمان ظاهر شدی  سپس تبدیل به یک تکه ابر  در این گمان بودم که ابری باران زا خواهی شد دریغ که درتاریکیها تبدیل به یک دود شدی ودر آسمانها پخش وویران . 
چه روزهایی  که سفارش ترا به آن نازنین مرد میکردم  واو قول میداد که هوای ترا داشته  باشد واین هوا داری به مرگ او منتهی شد همچنانکه  امروز تعداد دستگیری ها در سر زمین فلک زده   و خارج همچنان اداامه دارد . 
تو هنوز در هوا   پراکنده هستی  وخوب میدانی که ارتش امروز ما چگونه تشکیل شده است !.
سکه ها ی  پنج سنتی حکم سربازان را دارند  و سکه ها ی پنجاه سنتی حکم افسران درجه دار را واسکناسهای   یکصد دلاری حکم سپهداران وسپهبدان را اینها بازۆان قدرتند  جنگ را اینها بر پا میکنند  همین سوارها وپیادهای فلزی وکاغذی  تو جزو هیچکدام از این دسته ها نبوی تنها نقش یک کش را بازی میکردی که شاید بتوانی در کنار دسته ای از آنها محکم شوی . 
شاید هم بی میل نبودی  یک ده دلاری باشی . 
نه دیگر امروز روحم دستخوش هئچ هوس وآرزویی نیست  مانند پیکرم در زیر این آفتاب بهاری  دراز میشود  آرام شده ودیگر به چیزی نمی اندیشد  وهیچ هوا وهوس کودکانه ای را نیز در دل راه نمیدهم . 

حال مانند یک دود  که هر روز کمرنگتر میشوی در آسمان رویاهایت سر گردانی  نه گفته ای داری ونه چیزی از قلبت بلند میشود ونه روحی که با تو پیوند بخورد .
یک گذشته رویایی برای خودت ساخته ای آنچنان که بر باورت نشسته خیال نکن که میخواهم  به شیوه اسپاتیاییها  یا ایتالیاییها  داستانهای بی مزه ای را عنوان کنم  نه/تنها میل دارم بعنوان یک انسان  خیر خواه تو بکویم که در راهی  قدم گذاشته ای که بن بست است ودست آخر سرت به دیوار میخورد  خیلی از ما  دراین پندار بودیم که سایه ابری باران زا در آسمان تاریکمان هویدا شده است اما آنکه از همه ما بزرگتر بود بما فهماند که تنها دودی از یک دودکش غریب  در آسمان است نه ابری ویا حتی سایه ابری .
وحق با او بود . 
حال دون کیشوت وار شمشیر زنک زده ات را بردار وبا آسیابهای ویران شده ستیز کن در عالم رویا یک قهرمانی . پایان

اینجا کسی است پنهان  دامان من گرفته 
خودرا سپس کشیده  پیشان من گرفته 

اینجا کسی است پنهان  چون جان وخوشتر از جان 
باغی بمن نموده  ایوان من گرفته 

اینجا کسی است پنهان همچو خیال در  دل 
اما فروغ رویش  ارکان من گرفته .........”شمس تبریزی ”
ثریا ایرانمنش / اسپانیا /”لب پرچین ” ۱۷اردیبهشت ۱۳۹۸خورشیدی !