”لب پرچین ” ثریا ایرانمنش /اسپانیا !
گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهن گرفتن آموخت
دستم بگرفت وپا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت
امروز روز (من) است روز مادر واین روز را به زنان ومادران واقعی جهان تهنیت میکویم .
متاسفانه دایه بمن پستان به دهن گ فتن آموخت ودایه بمن شیوه راه رفتن را یک زن روستلیی با جهار فرزند دیکر ودوسال مرا در خانه خود نگاه داشت تا چشمان ا باب یا بی بی بمن نیفتد پس از هفت پسر که همه رفته بودند من چرا مانده بودم ؟! دایه ام مهربان بود تا زمانیکه به خانه شوهر رفتم هرسال پولی پس انداز میکرد وبرای دیدن من از ولایت به پایتخت میامد یکماه من واو خوش بودیم بقیه فرزند انش در پرورشگاه بودند تنها دختر هم شیر من سر جهازی من شد .....
امروز مادر بزرگم وافتخار میکنم به دختر م که مادری نمونه هست برای بجه هایش افتخار میکنم به پسرم که همه هستی وزندگیش را برای همسر وفرزندانش میخواهد روز گذشته با کفتن یک کلمه قلب مرا به درد آورد چیزی را که سالها از او پنهان کرده بودم !
گفت :
پدرم ده میلیون پوند از ایران خارج کرد با آن چه کرد ؟چرا چیزی برای تو وما نکذاشت؟!من کار پدر را نمیکنم هرچه دارم با همسرم وفرزندانم تقسیم میکنم اشک چشمان مرا پر کرده بود جوابی نداشتم باو بدهم او خود همه چیز را کشف کرده بود .
حال فرزندانم مانند پروانه دور این شمع نیمه سوز میچرخند به نوبت وفراموش نکرده اند که مادر بودم وپدربودم عمه بودم خاله بودم واز همه مهمتر دوست بودیم با یکدیگر سختی را با کمک هم پشت سر گذاشتیم از آتش نیز گذر کردیم بی آنکه یکدیکرا را زجر دهیم .ث
دایه جان یادت گرامی ودخترم روزت مبارک /ثریا
یکشنبه پنجم ماه می دوهزارو نوزده میلادی !😃