ثریا ایرانمنش اسمعیلی « لب پرچین » / اسپانیا !
------------------------------------------------------
گاهی زندگی واقعا ننگه !
روز گذشته پانزده مرکز پزشکی را گرفتم که برای ورم زانویم وقت بگیرم همه گویی دردهان یکدیگر تف انداخته بودند ! « تا اواسط می وقت نداریم » !!! » اگر میل داری به صورت اورژانس خودت را به یکی از بیمارستان برسان شاید دکتر استخوان توانست ترا ببیند ُ شاید !!!!
نه برای سالهای متمادی قادربودم که بگذارم دنیا جهت خود ویا برعکس آن حرکت کند برای من آنچه مهم بود که میتوانستم روی پاهای خودم بدوم وچهل سال برزخ وتاریکی را درنهان خود پنهان نمایم گویی درهمان سن بیست سالگی بخواب رفتم حال بیدار شده ام دنیای دیگری جلوی چشماتم ظاهر شده است دنیای لبریز از فریب ونیرنگ وکثافت ورابطه های مشروع ونا مشروع .
خوب ! برای این دنیا من چه کردم ؟ تنها علف ریختم جلوی مشتی گوسفند وگاو گرسنه وآنها نوالیدن ! دیگر روی یک روزنامه نگار یک تاریخ نویس یا نویسنده وشاعر بزرگ را ندیدم دیگر خبری از معلیمن وپروفسورهای مدارس ودانشکده نبود زندگی هرروزه را مانند یک ماشین طی میکردم ومیدیدم که چگونه دیگران دربرابراینهمه بی لطفی دنیا وتاریخ شانه بالا میاندازند .
حال این معتقدان به مذهب در تهیه وتدارک روزها وهفته مقدس میباشند حوصله دیدن مرا ندارند تعطیلی یکهفته وده روز ( هرچند اینها همیشه درتعطیلی بسر میبرند ) ! وکارها را از روی تفنن وخونسردی انجام میدهد همه کارها به گردن دولت است ! بهر روی لنگان لنگان به اطاق خوابم پناه بردم ! نه گذشت آن زمان که هردری به رویت باز میشد وترا چون جان شیرین دربغل میگرفتند در سر زمین مجانین ازاین خبرها نیست باید یک پدرخوانده / یک دکتر حاذق / یک پلیس ویا رییس پلیس / یک وکیل گردن کلفت را خوب تغذیه کنی تا ترا بپذیرند .
خوب من به همانگونه به دنیا مینگرم که تاریخ به نمایش گذاشته است وپاره ی مجانین دوباره روی کار |امده است ما برگشته ایم به قرون اولیه ! چیزهای زیادی انجام شد وما چقدر آرزویشانرا داشتیم کسانی صحنه زندگی را ترک کردند که هنوز آرزوی دیدار خاک خودرا داشتند وآ ن قدرتهای اهریمنی که ما آنها را به هیچ میپنداشتیم ناگهان درصحنه ظهور پیدا کردند ومن بخواب خود اد امه دادم .
با اینجال هنوز قادر نیستم که خودرا باین زندگی شیطانی وخطرناک وفق بدهم ودر کارهای کثیف آنها مشارکت داشته باشم رشوه بدهم / کادو بخرم / ودستمال کاغذی را بردارم و( خ )مالی کنم ! نه این کارها ازمن ساخته نیست .
دیگر مجالی نیست تا از آن دورانها بگویم آن زمان هم مشگلات خودش را داشت همیشه عده ای بادمجان دور قاب چین بودند که مانع ورد تو به مرکز وتماس با بزرگان میشدند اول باید به دربان رشوه بدهی سپس به سکرتر ودست آخر جناب رییس را ببینی !!!!.
خوب امروز من دررنج قربانیان سهیم هستم وآیا آنها از دردهای درونی من باخبرند ؟ نه ! این رنج بردن نیست ! در آفتاب گرم بهاری د ریک بالکن وسیع به تماشا وبوی غذای همسایه نشسته ای نه انیکه نداری بخوری نمیتوانی بخوری همه برایت سم هستند .
حال امروز این سر زمین بدبخت که به کمک نان توریستی روی پاهای خودش ایستاده حال دارای یک نوع درندگی وقساوت قلب شده است وقدرت مآبانه دستی به ریش کلیسا میکشد وپایی درون رقاص خانه های عفیف درهمه این جریانها روحش را گم کرده است وبی آرزش شده ونیازمند چند توریست لندوک شپشو ویا دزدان قهاریکه با پولهای فراوان روی باینسو آورده وهمه زمنیهای آ نهارا صاحب شده اند وچه بسا روزی صاحبخانه را بیرون کنند ودیگر صحرای سینایی هم نیست که مانند اوارگان فلسطینی در آن چادر بزنند آنها نیز زمنیهای خودرا به یهودیان فروختند وحال خودشان درماند اند .
حرفهایشان زیباست / سوسیالیزم فلان است و کاپیتالیزم بهمان همه را از روی کتابهای میخوانند اما درموقع اجرای نمایش هرکدام پشت پرده سن پنهانند .
وما ..... روی یک زمین نا مطمئن پای گذارده ایم وهر بار دراین این خوف وترس که مبدا پاهایمان درون چاله متعفن فرو رود .
این منحصر باین جا نیست . اروپا را گند برداشته آلمان که روز ی روح بزرگ یک ملت بود امروز دردست مشتی بچه بیخرد بصورت یک اسباب بازی زیر رو میشود فرانسه دچار بحرانها واز بی بی سکینه چیزی نمیگویم که مادر بزرگ همه این دردها وجادو گر پیر قرن است .
امروز ما از دنیایی حرف میزنیم که فریاد بشر دوستی سرداده است خودشان خلاف آن عمل میکنند به بشریت نهیب میزنند که آهای خودترا پیدا کن ودرگوش ناشنوایان این طنین ها اثری ندارد همه کر شده اند وکور دیگر چیزی بنام زیبایی پیدا نخواهی کرد حتی آن لحظه زیبارا که پستان پر شیر مادری به دهان گرسنه کودک میرسد ورویایی میشود برای یک هنرمند نقاش !حال زنها با زنها ومردان با مردان پیدا کنید پرتغال فروش را .ث
پاین
ثریا ایرانمنش / « لب پرچین » / اسپانیا / ۱۱ / آپریل ۲۰۱۹ میلادی .....