نامه به همشهریم !
مش قاسم حکم تیر تو صادر شده نمیدانم تو که اهل ولایت ما بودی وخاک را توبره کرده بهحکم توتیا بر چشمانت میکشیدی حال در کدام قسمت زندگیت ایستاده ای اربا ب شدی !خوب مبارک است بقول خود ما کرمومیها باغچه هارا که بیل زنند بعضی از ریشها خشک میشوند وبجایشان علفهای هرزه میروید مثل باغچه امروز من .
مش قاسم ! بتو گفته اند رهبر تروریستها / قاچاچیان ودزدان هستی؟ خیلی اوقات به چهره ات نگاه میکنم مرا یاد دایی علی میاندازی از چهره او هم نمیشد هیچ چیزی را خواند نه مهربانی را نه خشمرا ونه دشمنی را گویی دو سنگ آسیاب گوشه حیاط را روی صورتش بسته بود ؟ دایی بزرگامان بود وترس ما همیشه از این بود که روزی مارا بکشد او مارا نکشت اما به تبعید فرستاد .
مش قاسم حال میخواهم بدانم در دل تو کینه است یا عشق به خاک وطن ویا خودت را حاضر کرده ای جانشین آیت ال ... سرخ پوش شوی ویا دور سرت زتبوران وز وز میکنند تا ترا رهبر آینده بنمایند متاسفانه دست تو وافکار تو مانند همه همولایتی ها دردست کسانی است که شکمهایشان بادکرده دستهایشان سفید وکار نکرده میباشد دیگران برای آنها کار میکنند آنها تنها ورد میخوانند وتربت داخل سیلابها میریزند تا جلوی سیل را بگیرند تو هم مومنی سخت هم مومنی ولی آیا همه شما وهمپالگی هایت در باره سرنوشت آینده فرزندانتان فکر کرده اید ؟ ویا تنها به ملکوت عرش میاندیشید .
آن آدمهایکه تو سر سپرده شان شده ای همه چیز را برای خودشان وخانواده شان میخواهند وآنهاییکه به دروغ بشما گفتند ما شمارا با سر. مایه داران برابر میکنیم آنها هم دروغگویانی بیش نبودند چند کتاب چرند خوانده بودند خیال میکردند ایران هم شوری ویا چین کمونیست است .
شاه مرحوم همه کار گران را در سهام کارخانه ها شریک کرده بود داشت براینان یک سر زمین آرام وبا ثبا ت میساخت امنیت داشتیم حال چه داریم غیر از ترس همه از هم میترسیم .
مش قاسم ، من دراین باره از خودم ویا شاه دفاع نمیکنم چرا که نه کلمات ونه روح من هیچ یک دارای کینه طبقاتی نیست تا بوده همین بوده مگر در ولایت کم ا ربابی داشتیم وکم رعیتی ننه جان خود من یکپا ارباب بود چون هم زمین زیر کشت داشت هم دارای هیژده دانگ آب جاری بود که مرتب آنهارا به دهاتیها اجاره میداد بقول خودش دو کوچه زیر پهن اسب داشت .
اما دایی جانم همهرا بالاکشید چون درخانه او ننشستم وزیر دست همسر وخانواده او نبودیم در غربت سختهیا کشید یم مانند الان من در اینجا .
مش قاسم .من نه امیدی بتو دارم ونه به دیگران حتی فراموش کرده ام خدایی هم هست چرا که خدا رییس ثروتمندان است برتن آنها لباسها گرانقمیت میپوشاند با من کاری ندارد گاهی دردی را میفرستد تا اورا فراموش نکنم از نعمتهای او بی بهره ام مانند همه کسانیکه روح خود را نفروختند .
حال این تو واین خاک ستم دیده /مش قاسم . پایان
ثریا /اسپانیا / چهارشنبه دهم آپریل ۲۰۱۹ /