ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا .
اول اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی .
نازنینم !
آهسته زیر لب تکرار میکنند
وقتی تو روی چوبه دارت ، خموش ومات
بودی
ما :
انبوه کرکسان تماشا
با شحنه های مامور ُ مامورهای مغرور
همسان وهمسکوت ماندیم !
خاکستر ترا باد سحری ُ هرکجا برد
مردی از خاک خواهد روئید !...........
پیر مرد با اب وتاب گویی هنوز مزه خورش قیمه وچلو کباب زیر دهانش بودند با لب ولوچه اویزان آنچنان تعریفی از غذاها وگردشهای دور رودخانه که بمدد تاجران نو پای همایونی انجام پذیرفته بود که حالمرا بهم زد فورا آنرا خاموش کردم ُ حتی دشمن امروز با دشمن افناده خود چنین نکند که شما نامردان انجام دادید .
بهر روی پادشاه پیر بخت ما با سایر تاجران دست اندر کار اقتصاد توریست وجهان گردی وفعلا وقت ندارد سری بمردم ایران بزند تنها به آنها پیام میدهد ودستمال به دستان گرد شمع وجود ش برایش سیرک به راه میاندازند .
برایت نوشتم اگر تو هم درآن سیرک شرکت کرده بودی وپرچمی به دست گرفته در خیابانهای نیویورک راه میرفتی بی آنکه غم ملتی را بخوری شاید همان گردنهای چروکیده با دستمال گردنهای ابریشمی ومرواریدهایشان گرد وجودت پروانه وار جمع میشدند . تنها نمیتوان بدون دست خالی در اسمانها پرواز کرد باید اقتصادی محکم پشت ترا بگیرد ویا دستهای نامریی وآهنین مانند همان بزرگ پرده داران همایونی !
امواج مردم ایران همه سیه پوش وعزا دارند وشما فتنه گران دراین سوی جهان درفکر بلند کردن یک پرچم مرده .خوب بمیرید ، بمیرید ای حریفان که شمارا با چند لامپ نئون سفید ویک کف سفید بسوی دین فرا میخوانند دراین سو صد ها عید ناگهان باهم فرا رسید عید فطیر! عید رضوان ! وعید پاک ! کسی عزای شمارا نداشت مشگل خودتان است به همان چراغ نئون وکفن سفید بچسپید تا مراد خودتانرا بگیرید وبتوانید کیسه لویی ویتانرا پرنمائید .
چه بهاری است پرودگارا دراین دشت ملال انگیز . لاله ها وآینه ها بجای چهره گلهای بهاری عروسان نوجوان خون را نمایش میدهند وآن فروریخته بناهای بزرگ وپریشان درباد همه از می خون شهدا !!! مدهوشند .
ای حریفان تبه کار ، ملتی به زیر درد وبیماری وسیل و مشتی جانی ناشناس درمیان خون جان میسپارد وشما؟ نامتان زمزمه مستان مدهوش میباشد .
نه ! این فصل دیگری نیست شاعر !!! این فصل نیز مانند همه فصلها میباشد فصلهای خونین وسرما وبرودت بیرون ودرون
قایقرانان در آبهای سرگردان خوب میرانند و زورق خودرا خوب به ساحل امن میکشانند از هیچ تند بادی هم هراسی ندارند ! کلمه بزرگ اقتصاد درپشت سرشان ایستاده است !!! جان ومعنا همه از بین رفته اند بادبادنهارا با وقاحت تمام بر افراشته اند وما چرا غصه آن ملت را بخوریم که شب درتخوابهایمان بیدار بمانیم ؟ ما هم درخیزابهای خود کشتی خودرا میرانیم شاید به مرغزاری رسیدیم شاید به شاعری برخوردیم وشاید آن مرد را که فریاد انالحق را بردار کشید دیدیم ! وشاید سیمرغ را بر فراز قله ها بلند سر انجام تماشا کردیم با جان ومعنای آن با آتش نهفته دردرون ما دریانوردانی هستیم که توفان ونسیم را خوب میشناسیم وبا آغوش باز بسوی امواج میرویم وچشم به راه سیمرغ می نشینیم ما خودرا به پای این حقیران جیره خوار وفقیران ومرده خواران نمی اندازیم . ما خیزابها را خوب میشناسیم ودگرگونیهارا نیز .
روزی باد بانهای شما در هم پیچیده خواهدشد وقهر وغضب ملتی شمارا نیز در برخواهد گرفت درآن زمان باید خودر در لانه سگهای هاری که امروز از شما حمایت میکنند پنهان کرده واستخوانها باقیمانده آنهارا بلیسید .
زهی تاسف بریا آن ملتی که هنوز در فریب نشسته است .
گر چه از وعده احسان فلک سیر شدیم
نعمتی بود که از هستی خود سیر شدیم
نیست دراین سبز چمن گلبن من امروزی
غنچه بودیم دراین باغ که دلگیر شدیم .........صائب تبریزی
پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » اسپانیا . به روز شده درتاریخ :
۲۱ آپریل ۲۰۱۹ میلادی برابر با اول اردیبهشت ۱۳۹۸ خورشیدی .