ثریا / اسپانیا /
«لب پرچین »
امروز باران شدیدی میبارد وآسمان یک پارچه سیاه است - کاری ندارم غیر از آنکه آنچه که دیده وشنیده ام روی این صفحه بیاورم : اگر حروف مانند هزار پا بهم نچسپدند ؛
چند روز پیش در برنامه ای شنیدم که کارگردان معروف فیلم « پدرخوانده » سی باز شاهنامه فردوسی را دوره کرده تا ازمیان آنها قهرمانانی را بیابد وفیلمی بسازد مصاحبه اورا نیز دیدم واو اولین بار با فرهنگ ایرانی از طریق خیام که ( اداوارد فیتز جرالد ) ترجمه کرده بود آشنا شده وسخت تحت تاثر اشعار حماسی وابیات شعرای ایرانی قرا ر گرفته بود /حال درشاهنامه به دنبال قهرمانانی میگشت که بتواند از آنها فیلم بسازد اما آنقدر پهلوانان زیاد بودند که خود نمیدانست کدام را انتخاب کند .
اگر زبان یونانیان به هومر ورزم نامه جاوانی او ( ایلیاد) مینازد ما نیز به فردوسی خود وشاهنامه او افتخار میکنیم ایلیاد چندین بار دست به دست گشت ومقداری از او زده ویا اضافه شد بهر روی حال درکنج موزه یونان باستانی خوابیده وشاید نسل جوان ابدا ندانند که چینین جواهری پشتوانه سر زمینشان میباشد .
اما شاهنامه ما یک اثر بی نظیر وجاودانی در زبان وادبیات پارسی میباشد که تاریخ زیادی را پشت سر گذارده است قبل از فردوسی ( مسعودی مروزی ) روایاتی رزمی زیر عنوان شه نامه سرود که به دست غلامی تیره روز وبدبخت کشته شد وفردوسی باو ارج گذاشت وهمان سروده هارا در اول کتاب شاهنامه گذاشت نامش ابوالقاسم واهل طوس بود اما گروهی از اعراب که میل داشتند اورا نیز جزئی از اموال باد آورده خویش بگذارند نامش را حکیم ابوالقاسم منصور ابن حسین فردوسی گذاردند اما او همچنان ابوالقاسم قردوسی باقی ماند که دهقان زاده ای بود واز مال ومنال دنیا تنها یک شعور ویک عقل کافی داشت البته درهنگام کودکی از کسب معلومات بی نصیب نماند حسی دراو وجود داشت وسخت دلبسته وطنش بود طبع سخن سرایی داشت وچنان کارش بالا گرفت که در رده شاعران دربار سلطان محمود غزنوی درآمد وبه عزنین رفت .
آنچه که درچهار مقاله عروضی سمرقندی نوشته شده نامش همان ابوالقاسم فردوسی بود نه بیشتر در دربار سلطان ترک نژاد سلطان باو اشارت کرد که شعری در وصف زلف یار بسراید واو چنین سرود
مست است بتا چشم تو تیر بدست بس کن که زتیر تو چشم مست تو بخست
گر شد عارضت زره عذرش هست کز تیر بترسد همه کس خاصه مست
وسلطان فرمود که واقعا محفل مارا فردوس برین کردی وشاید از همان زمان فردوسی باقی ماند و
البته درآن زمان دهقانها رعیت نبودند دهقان به کسی گفته میشد که زمین داشت واملاکی و نسبتا در رفاه میزیستند .
بگذریم داستان حکیم ابوالقاسم فردوس داستانی بس طولانی است که تنها باید آنرا خواند ودرسها گرفت هم رزمی وهم بزمی .
روزی از روزگاران یکی از فامیلها پر عزو جلال و باشکوه برای تعطیلات وبعضی معاملات باین سو آمدند ودر گردشهای روزانه خود بنده را مورد تفقد قرار داد بما فقرا هم سری زدند وما با یک بیت شعر حافظ از آنها استقبال کردیم .
خانم بالباسهای تور وجواهرات گرانبها فرمودند که تو هنوز دست از شعر وشاعری خود برنداشته ای؟
شاعران یا باید خیلی گرسنه باشند ویا خیلی سیر که شاعر میشوند ویا نویسنده !.
من درجواب گفتم :
فردوسی نه گرسنه بود ونه سیر سیر که از دهانش بیرون بریزد اما چیزی را بنیاد نهاد که قرنها ما به آن تکیه داده ایم بنایی که هیچ باد وبارانی وسرمایی قادر به ویران کردن آن نیست وسپس بیادم آمد اوایل انقلاب خیلی ها شاهنامه را از هم دریدند وخیلی ها آنرا آتش زدند ودرخانه ها بودن شاهنامه وخیام جرم محسوب میشد ومن یکبرگ آنرا در یک حراجی خریدم اینک آنرا قاب کرده جلوی رویم گذارده ام نقاشی ومینیا توری از جنگ بین رستم وسهراب است .
سخن سرای طوس شاهنامه را در وزن یازده هجایی سروده که درمیان همه اوزان شعری برای اشعار رزمی مناسبتر است .
داستان زندگی او در دربار غنوی طولانی واز حوصله این صفحه بیرون است گویا سلطان از او واتسه بود درازای سی هزار یا سه زار درهم اشعاری رزمی بسراید واو شاهنامهرا بوجود آورد سی و\نج سال برای \ان زحمت کشید اما سلطان به عهد خویش وفا نکرد چرا که در یکی از اشعار « تور» برادر « سلم » ترک ودشمن ایران است بنا براین او چنینی سرود :
دو گوش و دو پای من آهو گرفت
تهیدستی وسال نیرو گرفت
چو آمد به نزدیک سر تیغ شصت
مده می که از سال شد مرد مست
بجای عنانم - عصا داد سال
پراکنده شد مال وبرگشت حال
مرا عمر بر شصت شد سالیان
به رنج وبه سختی ببستم میان
سی وپنج سال از سرای سپنج
بسی رنج بردم به امید گنج
چو بر باد دادند زنج مرا
نبد حاصلی سی و پنج مرا
وگویی من او در یک سرنوشت راه رفتیم .ث
حال امروز روی یوتیوب مردی داشت برایم آیاتی از کتاب مقدس تازیان را میخواند سوره گاو ۱ \پایان
اول فوریه ۲۰۱۹ میلادی / اسپانیا /
ثریا / « لب پرچین » !