یکشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۹۷

آندره ریوو

ثریا / اسپانیا 
« لب پرچین » !

آندره ریو  موسیقی دان و رهبر ارکستر هلندی  را کم وبیش همه میشناسند ! او به همه جای دنیا به همراه  ارکستر معروفش که بیشتر آنانرا زنان ودختران  جوان تشکیل میدهند  ـ سفر کرد به تمام \کشورها/ امریکا / استرالیا / حتی ارمنستان و/ روسیه  وهمه اروپا غیرا از چند کشور بدبخت تو سری خورده دچار ایده ولوژی سخت مذهبی وبیماری روانی مانند افغانستان / پاکستان / ایران وبنگلادش  که میدانست دراین کشور ها نه تنها کسی به  او خوش  آمد نخواهند گفت بلکه اعضای ارکستر او همه باید لباسهای عریان وزیبای خودرا بیرون آورده با حجاب کامل اسلامی روی صحنه بروند ویلن هم غدغن است تنها فلوت / شیپور / طبل وسنج مجاز است واز همه مهمتر حفظ جان خودش وآنهایی را که به دنبال میکشید .
امروز یک برنامه از او دیدم با آنکه پیر شده هنوز میان سن میچرخد ومیرقصد با آن ویلون  دویست ساله اش وارکسترش وخوانندگان که همچنان در پی فرا گرفتن کارهای نو وجدیدی میباشند . دلم گرفت .
جوانان ما درآلمان / هلند / سوئد / آمریکا / استرالیا / فرانسه / اتریش  بلژیک  وغیره چه چیزی را فرا گرفتند ؟ او.....وه  آشپزی ایرانی وشدند سر آشپز ویا قاچاق مواد ویا خرید وفروش ارز ویا در پی سیاستهای نم ورداشته ونم کشیده وسوراخ سوراخ  چیزی را فرا نگرفتند که اگر  !میگویم  .اگر ! روزی ایران ایران شد آنها بتوانند آن هنر خودرا به معرض نمایش بگذارند دوباره آوای موسیقی از همه خانه ها بگوش برسد آنهم ا زنوع فاخر آن ! 

بیاد پسرکم افتادم با همه گرفتاری ها وزن وبچه وسفر های دور ودراز وطولانی  باز رفته یک گیتار خریده  وبا کمک اینترنت وکتابهای موسیقی دارد گیتار فرا میگیرد موسیقی در خانواده ما به جان ما بسته ست هرکجا خبری باشد حتی در شهر های دور خودمانرا میرسانیم با هر قیمیت که شده مگر بیماری جلوی مارا بگیرد .
ما همه با موسیقی بزرگ شدیم در کودکی برایشان پیانو خریدم  برایشان بجای هر آشغالی صفحه وکتاب خریدم وهدیه دادم امروز همه  سرشان با همین کتاب وموسیقی گرم است .  اما نه درحد آندره ریوو . چقدر من از کارهای او نو آوری هایش در موسیقی لذت میبرم وسپس خاموش مینشینم درحالیکه اشک در چشمانم نشسته وافسوس میخورم که ما چرا نتوانستیم خودمانرا به پای این کشورها برسانیم درحالیکه روز گنج خوابیده بودیم وخوراک آنها تنها سیب زمینی بود وذرت ! اما محال است امروز شما درب خانه یک اروپایی را بزنید وصدای موسیقی از آن خانه بیروند نزند حال موج نو به موسیقی جاز ورپ علاقه دارد ویا دیگران به موسیقی بقول ایرانیان ( فاخر ) ! انگار پارچه ترمه است که به آن نام فاخر داده اند ؟!.
خیلی راه مانده-  ما حتی خط خودرا برای  فروش ببازار عرضه کردیم ! زبانمان را که حرفش را نزن میان هر چند کلمه غلط فارسی چند کلمه فرانسه وانگلیسی والمانی هم جا میدهیم .
خوشحالم که از روز اول درخانه به همه گفتم باید با زبان فارسی حرف بزنید  بقیه زبانهارا برای کارهای دیگر بگذارید من نه به فرانسه وانگلیسی واسپانیایی وآلمانی شما هیچ احتیاجی ندارم زبان من فارسی اصیل است آنها اطاعت کردند خیال میکنید چند ساله بودند که آنهارا بخارج آوردم ؟ بزرگترین آنها سیزده یا چهارده ساله بود .  حال نشسته ام ودراین فکرم که خوب ! با این همه دانستنیها تازه فهمیدی که هنیچ نمیدانی ؟!  وبه همدوره ها وهم کلاسی های قدیمی ام میاندیشم که گویی بارها باین دنیا آمده ورفته اند تجربیات بزرگی داشتند ویا خانوداده آنها که اکثرا تاجر بازار ! ویا معلم ! ویا بساز وبفروش بودند به آنها راه را نشان دادند  من سرم درون کتابها بود وداشتم در اشعار بهشت ودوزخ وجهنم دانته خم وراست میشدم . خوب ! همین ! باید دید از زندگی چه توقعی وچه چیزی را میخواهی؟ من چندان طالب دنیا ومال دنیا نیستم برق هیچ جواهری چشم مرا خیره نمیکند هیچ لباسی چشم مرا بخود جلب نمی نماید نوکر هیچ مارک وبرندی نیستم بنده عشقم واز دوجهان آزاد .ثریا /
یکشنبه سوم فوریه دوهزارو نوزده میلادی /یک دلتنگی در سرمای صفر درجه !