سه‌شنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۷

گریزان شو ...گریزان !

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

خدا را حاصل من چیست  زین بیهوده بودنها 
بجز حسرت کشیدنها  وغم بر غم افزودنها 

بسم از چشم گریان اشک ناکامی  ستردنها
بسم در سوگ یاران نغمه ماتم سرودنها ....

چهل سال گذشت واز خانه ای که توساختی چیزی باقی نماند وتنها کسانی بتو وفادار باقی ماندند همین سگهای زیبای تو بودند . چهل سال من اندوه وناکامی کشیدم برای هیچ وچشم درنتظار آنکه شه سوار تو بر خیزد  حال امروز در هیبت یک پدرخوانده مشتی اراذل  را دورخود جمع کرده که امروز میرویم
 وفردا میرویم او جلال وشکوه وبرزاندگی ترا ندارد حتی کاریزمای ترا هم ندارد .متاسفم .چیزی غیر از تاسف ندارم بگویم واگر عقیده امرا ابراز دارم تنها چندهزار کلمات نا مناسب وبی ارزش بر سرم فرو میریزد .
بانوی تو اما نقش خودرا خوب بازی کرد وتوانست باد مجان دورقاب چین ها را به دو رخود جمع کند و آرامگاه ترا تبدیل به یک محل توریستی بنماید درحالیکه جنازه مادر تو چند روز میان تختخواب وسردخانه مانده بود وکسی آنرا بخاک نسپرد  سر انجام هم معلوم نشد خرج کفن ودفن اورا با بیحرمتی کامل چه کسانی  دادند !  امروز خوشبختانه تو نیستی تا ببینی دنیا کمپلت  مانند یک قند شیرین دردهان مافیای بزرگ افتاده ایتالیا دیگر آن قدرت سابق را ندارد درعوض آن صخره نشین بالای دریای مدیترانه که همه کشتی ها اعم از تجارتی ویا تفریحی از |آنجا عبور میکنند وباید مالیات بدهند  ! حاکم بر تمام امور دنیاست با کمک مافیای مذهبی خود ! طبیعی اسنت که بانوی تو آن طرف را بیشتر دوست دارد تا ملتی فقیر وبدبخت ورنج کشیده وماتم زده را که پدرتو وخود تو از میان میلیونها شپش وبیماری های مقاربتی وقحطی بیرون کشیده وآنهارا بسوی یک تمدن نسبتا پیشرفته بردید اما همه دود شد وبه آسمان رفت  ومیدانم که روح تو درآرامش نییست ونگرانی ایرانی  هستی که عاشقانه آنرا دوست میداشتی اما امروز کسی به دل وروح ما کاری ندارد با جیب ما ؟ بخانه ما / به حدود افکار ما سر میزند . قلبم لبریز از خون است .
روز گذشته همه چیز را از دست دادم همه آنچه را که من گوشه نشین را با دنیای کثیف بیرون متصل میکرد. تلفن را برداشتم وشماره مرکز تلفن را گرفتم یک نوار بود ! « اگر مشگل خط دارید !! ویا مشگل تکنیکی  دکمه یک را بزنید . چشم ! دکمه رازدم نواری دیگر گفت اگر مشگل خط دارید ویا تکنیکی یا اینترنیت نام وشماره تلفن خودرا بگذارید ودکمه سوم را فشار بدهید !!! آی بچشم  دکمه سوم نیز همین اراجیف را توجیح کرد وپس از \ان  گفت به درستی صدا نمی آید دوباره زنگ بزنید !!!!! واین کار چهار بار تکرار شد سر انجام دریکی از این نوارها فریاد کشیدم که من میل دارم اینترنت وتلفن مرا قطع کنید تا بروم جایی دیگر احمقانه است اگر مشگل خط بود که من نیمتوانستم با او حرف بزنم . سپس نزدیکهای غروب کم کم دیدم اینترنت سوسو میزند جعبه خبر داد که بلی تشریف فرما شدم گویا دربیرون ودر پایتخت \انها هم برخاسته بودند تا نخست وزیر رااز بالا به پایین بکشند سرخها وسیاهها !  مبارک است دولت سوسیالیست دست وپایش را گم کرده اینها هم دست کمی از شعور باطن وتحصیلات از ما کم ندارند باید یک دیکتاتور بر بالای سرشان باشد این روزها بازار کلیسا ها خراب است ودرب اکثر آنها بسته و دزدان مجالی برای نماز وشکر گذاری نمیگذارند تمام مجسمه ها ونقره جات وطلالها را به  یغما میبرند وتو خود میدانی که هیچ  دولتی بدون کمک مردان خدا نمیتواند روی پاهایش دوام بیاورد حال هرچند رونانس این دورا ازهم جدا ساخت اما بازهم دست \انها درون کاسه یک یک بندگان میرود وآخرین لقمه را  نیز از گلویشان بیرون میکشد . روانت شاد / گفتنیها زیادند  اما من میل ندارم دیگر وارد هیچ اجرایی بشوم نه تحصیل علم ونه معلومات ونه اشعار زیبا وحماسی ونه اشعار عاشقانه نه نوشته های زیبا امروز به درد نمیخورد  چقدر داری : ؟؟؟ تنها این است سئوال !  دل به که سپرده ام ؟ در این دنیایی که هرکسی بر میدارد  ومیگذارد ؟ در خواب من وتو بود که هرکسی از دیگری فقط میدزید  همه از هم میربودند  اما آن نام دیگری داشت داد وستد ! امروز همه بهم ستم میکنند  وبه یکدیگر تهمت میزنند  قانون هم  میاندیشد  تا از یکدیگر ندزدند وباو سهمی نرسد  او رویاهایش را آغاز کرده است  وذائقه مالکیت تمام را چشیده  ومیداند قدرت یعنی چه  تو که همیشه بیدار بودی  دریک خواب وبیداری همه چیز را ربودند  وبه دنیا نشان دادند که همه جا راروشن کرده ایم  واجازه نمیدهیم کسی به رویا فرو رود حتی رویاهارا هم پاک میکنیم .
حال به دستور مولای ده آن صفحه ایرا که من تنها عکس روی |آن میگذاشتم نیز پاک کردند تا ( داده های ) مرا بیابند !!!تلگرام رفت ! حال درون پوسته سرد خود  دارم مانند انار دانه دانه میشوم  وهر یک تکه ام هر دانه ام  یک قطره خون سرخ میشود وبر دیوار سفید اطاق تنهاییم میچسپد.
هزارا ن رنگ ونیرنگ  از فلک دیدیم وحیرانیم !
که مقصد چیست  گردون را از این بازی نمودنها 
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ! / اسپانیا 
. به روز شده درتاریخ 12-02-2019 میلادی 
اشعار متن  از : شادوران پژمان بختیاری