پنجشنبه، دی ۲۷، ۱۳۹۷

خدایان بی ترحم

ثریا  ایرانمنش « لب پرچین » !

ما خنده را به مردم بی غم گذاشتیم 
گل را بشوخ چشمی  شنبنم گذاشتیم 

و....خدایان بیرحم به همراهی غولهای یک چشم  اورا که روزی بهشتی آفریده بود  به او رشک وکین پیداکرده  وتهمت دروغ زدند  واورا از بهشتی که خود آفریده بود بیرون انداختند .

وخودرا جانشین خدای قدرتمندی  ساختند که بیرحم تر از او  درجهان هستی یافت نمیشود  عده یا بیسواد ونادانرا با خواندن الواح بی مایه وبی پایه به روی صحنه فرستادند تا دیگران  را نیز به طویله دعوت کنند اما نه برای خوردن بلکه برای باربری  ومن گمان نکنم  هیچگاه او  از مهری که به سر زمینش  وبه انسانها وجهان هستی  ورزیده  بود  توبه کرده باشد 
.
 عده ای ا زاین گمرهان  توبه نکرده بسوی آن بت ساختگی روی آوردند  وگمان بردند که  او هنر بهشت افرینی دارد  در حالی که  او خود از  خدای خویش نیز میترسید   وکم کم خدایان قدرت پرست  بر جایگاه او تکیه دادند  .به دروغ  به مردم گفند که آن اهریمن مردم را دو تکه میکرده است .
او زاده جمشید  واولین انسان روی زمین بود   وبرغم خدایان دیگر جمع اضداد با او همراه  نبود  دراو گوهر مهر نهفته بود  ومهر همیشه آفریننده است .
او رفت   تا بسوی خدای خودش که انسان بود نماز بگذارد .
ودیگران ماندند تا بسوی قبله شیطان ایستاده  نماز بخوانند  ودر دروخ ویا جهنم حقیقی  سوختند  امروز من  در میان زباله های  حقیقت  خودرا یافته ام ومیدانم که همه چیز دروغ بود از روز اول دانستم که همه پای به یک ( صبح دورغین ) گذاشته اند واین صبح را همان کسانی ساختند که باز برایمان آوای شومی سر داده ومیخوانند  ام کلثوم زمانه  برایشان اذان میگفت دختران جوان وزنان  تازه رسیده در حرمسرای خدای ساختگی بار دار میشدند .
ما دیگر  به جلو نخواهیم رفت  وهرچه جلوتر برویم چاهی ژرف تر مارا درون خود میکشد  به اکراه راه میرویم  وتنها چنگالهای تیز خودرا به چشمان کسانی فرو میکنیم  که آزادی را با فروغی روشن درک کرده اند .
آنرا میشناسند  وبهایش را نیز پرداخت کرده اند .
امروز دیگر زمانی نیست که ما زیر یک ایده ولوژی احمقانه  خودرا به زیر سنگ یک غلطک بیاندازیم امروز روز فرماروایی دیوانگان است بر جهان هستی / دور پدر خواندگان ومافیای سکس وسیتی !!!
دیگر به آن روز رستاخیز نمی اندیشیم  لحظه ای فکر میکنیم  وثانیه ای غذا میخوریم  ودیگر به پهلوانان گود زورخانه که امروز جایگاه مردان همجنس باز شده نمی اندیشیم -  پهلونان ما  گوهرشان از گوشت وپوست و استخوان وروحی بزرگوار ساخته شده بود دیگر از آنها خبری نیست  وهر پهلوتای حق  دارد با جدال به پایان زندگی خوددرتاریخ  برسد .
زمانی که آن مردک نیمه دیوانه فریاد بر میدارد که من یک تار موی آن مرد تازی را به هویت کامل ودیرین ایران عوض نمیکنم  چرا باید ما به قهرمانان بیاندیشیم ؟  امروز این زباله ها هستند که پای به تاریخ ما میگذارند  وفرمانده  میشوند  این هم بسته به گزینش خود ماست .

ما برای جدال با این اهریمنان احتیاج  به همیاری وهمزمانی یک تاریخ داشتیم  واسطوره هایمان  که همه یکی  پس از دیگری از میان رفتند  با نشناختن  تاریخ واسطوره چگونه میتوانیم  از نو خانه را بنا سازیم  آیا میشود دوباره  کورورش را ازخواب چند هزار ساله اش بیدار سازیم ؟تا بر ضد اهریمنان به جدال برخیزد ؟! 
امروز آیینه کاملا چهره مخوف تاریخ آینده مارا جلوی چشمانمان گذاشته وما هنوز درفکر خرید وفروش سکه های طلا هستیم .ث
پایان 

قانع به  تلخ وشور شدیم - از جهان خاکی
چون کعبه دل - به چشمه زمزم گذاشتیم 

مردم عالم بیادگار  اثرها گذاشتند 
ما دست رد  بسینه عالم گذاشتیم 

چیزی  بروی هم ننهادیم ودر جهان 
جز دست  اختیار  که برهم گذاشتیم .......« صاءب تبریزی »
« لب پرچین » ! 
ثریا ایرانمنش / اسپانیا .17-01- 2019  میلادی !