ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
هر گز نزیستم با مرگ
با زندگی قرارم هست
گیرم که در زمستانم
میعاد با بهارم هست
دریکی از این رسانه ها که مرا بیاد خانه قمر خانم میاندازد خبری دردناک شنیدم وآن سکته ناگهانی مغزی مسعود صدر شاعر / سیاستمدار . خلبان وگوینده ومجری برنامه تلویزیون پارس میباشد . برایم بسیار دردناک بود او مردی خوش صحبت با وقار شیک پوش ازهمه مهم تر با ادب ومیدان داری را هنوز نیاموخته بود .
این رسانه ها درست مانند خانه قمر خانم هر اطاقش را به یکی اجاره داده وگاهی مستاجری سرش را از پنجره بیرون میکند به دیگری میتازد واگر چند کلمه حرف حسابی از دهانش بیرون بیاد خوب باید باج داد تا برنامه اش را دید ومن دراین گوشه دور افتاده که حتی اجازه ندارم روی بالکن خانه ام یک آنتن نصب کنم واز تلویزیون خودشان هم غیر از برنامه های جنجالی وپرحرفی زنان چیزی عایدم نمیشود به ناچار سرم را باین مستاجرین مجازی گرم میکنم .
هر صبح باید چهره وپشت قوز کرده خانم ( می) نخست وزیر انگستانرا ببینم که در یک سر درگمی ودرجا زدن بین دو مجلس است و شب پیش رسما گفت ما از کمون اروپا خارج میشویم چرا که دموکراسی ما درخطر است .!!!!!
کدام دموکراسی ؟ بازار برده فروشی وبرده داری است اکثر انگلیسی های واقعی ترک وطن گفته هرکدام بسوی سر زمین دیگری پناه برده اند وآنهاییکه مانده اند یا درون صندلیهایشان چرت میزنند ویا از گوشه چشم نکاهشان به دوربین است تا ببینند درکدام سو ذوم شده است . آنها نیز در پی جای امنی هستند که از انگلستان کهنه وبو گرفته فرار کنند . سر زمین مملو از پاکستانی های مسلمان دوآتشه / هندی ها که آن کشور را متعلق بخودشان میدانند / اسلامیان سوگند خورده چینی ها / تایلندی / وغیره و عیره ...وخورده پاهایی که پولهای مملکتشانرا دزدیده وحال دربانکهای ورشکسته شما جای داده اند ودلشان خوش است که درکنار کاخ باکینگهام زندگی میکنند ودر مزارع کشت خردل گردش کرد ه ویا سوار بر اسب به شکار میروند شکار حیوانات نیز ممنوع شده بنا براین پسر بچه ها ودختر بچه های زیر سن هنوز جزیی از حیوانات شکار میباشند وبهتر است دراینجا درز بگیرم .......
گاهی اهالی این رسانه هارا میبینم وحالم بهم میخورد همه لبریز از سیاست وهمه هرچه را که داشته اند کنار گذاشته سیاستمدار شده اند ساعتها وقت مردم را با اراجیف خود میگیرند توده ای قدیمی جدا / مجاهدین سوا / مسیحیان تازه ونوکیشان جدا / و دهان باز وگشاد مجری که تا اعماق گلوی اورا میتوان دید درکسوت ریاست ودیگری که با دستما ل ابریشمی مرتب عرق اعراب را خشک میکند وگاهی اشعار شعرای عرب را آنچنان از بیخ گلو بیرون میفرستد که گویی صد پشت او از صحرای شن خیز عربستان برخاسته اند وچه بسا اینطور باشد .
روز گذشته -به دنبال کتابی میگشتم که این روزها سخت فکر مرا بخود مشغول ساخته نوشته یک کشیش اهل رومانی . کتاب هایم انباشته رویهم یا درون نایلونها بخاطر حفاظت از آنها در برابر رطوبت ونیمی درچمدان نیمی درکشوهای میزها وچشمم به کتاب موش وگربه عبید زاکانی افتاد ! وکتاب عزیز نسین ترک تبار که جبار باغچه بان آنرا ترجمه کرده و پشت آنرا نیز برایم امضا نموده وکتابهایی که چاپ دیگر آنها ممنوع است واگر هم چاپ شوند با دستکاری های زیاد چرا که نویسندگانشان دیگر درقید حیات نیستند. اشعار شعرای توده ای . خلقی/ مجاهد / وسپس زنان ودخترانی که در اوایل انقلاب درلندن بخصوص همه ناگهان شاعر شدند شاداب وجدی کارمند بنیاد بی بی سکینه / وغزلهای ناب !!! اشعار بانویی که با پشتیبانی یک سفیر سابق کتابهایش به چاپ رسید ودرهما ن چاپ اول ماند !
کتابهایی که نویسندگانشان از راههای دور آنهارا برایم فرستاده بودند درون هرکدام یک نامه محبت آمیز توام با احترام / امروز هیچکدام از آنها دیگر درقید حیات نیستند وروی درنقاب خاک کشیده اند خوب زندگیم درمیان آنها میگذزد مقداری از |مجلاتی را که در خارج چاپ میشد به دور ریختم جا برای نگاهداری آنها نداشتم وبسیاری دیگر را که کمی قابل استفاده بودند درکتابخانه دخترم جای دادم وهنوز نمیدانم آیا نم کشیده واز هم دریده شده ویا محکم درجایشان نشسته اند .
بر کاکتوس دل بستم
سر شار خار وزیبایی
احوال لطف وآزار ش
با خلق رزوگارم هست
انگار غنچه ای درمن
از شعر بوسه میخواهد
با واژه عشق میورزم
وقتی قلم به کارم هست
امروز مردی رزونامه نگار درحالیکه خودکار بیگی را دردست داشت گفت من امروز این اسلحه ( اشاره به خودکار) را از برزیل خریده ام وچیزی را امضاء کرد ودانستم که درهمه جای دنیا میتوان از این اسلحه بیصدا استفاده برد.ث
تو این نقش بازی را
کجا خوانده بودی درس
که تا بوده بی نقشی
به بودن شعارت بود
نقابی که از شادی
به رخساره افکندی
پسا پشت او پنهان
غم آشکارت بود
متاع صداقت را
چه آسان تبه کردی
ز دنیا - همین دانم
که داروندارت بود
پایان
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » - اسپانیا
15-01-2019 میلادی برابر با ۲۵ دیماه ۱۳۹۷ خورشیدی !
اشعار متن ؛ از استاد ومعلم دانایم وبانوی غزل ایران . سیمین بهبهانی !
عکس تزیینی از خود این حقیر است یک تخم طلا کادوی پسرم !!!!