یکشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۹۷

دستهای نامریی

ثریا ایرانمنش « لب پرچین »!

از فغان و ناله  کاری برنخاست 
چون نبود آتش  شراری برنخاست 

سست شد پای طلب درکوه سخت 
وزین سنگی شکاری برخاست 


دستهایی نامریی ونا دیده رخنه درکار ایمان من میکنند ! اینستاگرامم را تمیز میکنند ! حتی جون کالینز زیبا هم رفت ! پاک شد  / در توییترهم  اگر چیزی نوشته باشم آنرا نیز برایم \پاک میکنند با آنکه میلی به دنباله رفتن ودنباله شدن ندارم با اینهمه دستی پنهانی  آنچه را که باب میل خود نمیبیند پاک میکند ! 
دراینصورت باید گم شد واز دیده ها نهان  ُ باید نادید شد  من به دنبال جستنی ها هستم  وبه دنبال آنچه که درمیان ما گم شد  هرچه جستجو کردم  نیافتم  حقیقت زندگی « اگر حقیقتی داشته باشد »  مهربانی  درما گم شد  از این رو همه دریک ژرف تاریک وپنهانی  جستجتو میکنیم  بی آنکه بدانیم برای  همیشه  همه چیز به زیر آب رفت وخانه را نمیشود روی آب بنا کرد .

دریا وآب  مادر هستی وزندگی  بخش میباشند  قطره های باران نعماتی است که بر سر ما میبارد امروز دریاها خشک چشمه ها بی آب جویبارها ویرانه  وارمان ها همه بر باد رفته است  حتی دیگر قطره هم نمیتوانیم باشیم چون دریایی نیست که درآن گم شویم .

دوروز است که منبع آب گرم من سوخته و ودوروز است که باید با آب سرد دوش بگیرم ! کم کم درانتظا مردن ماشین لباسشویی و سوختن اجاق نیز هستم  چهار روز تعطیلی وسپس خستگی تعطیلی را در آوردن برای این ملت همیشه زحمت !! کش مجالی باقی نمیگذارد تا سر به این خانه ویران برنند .

این همان دریا بود که من آرزوی  کناره های آنرا داشتم وحال سالهاست که رویم را برگردانده ام  چرا که دانستم خداوند متعال تنها مومنانرا به  کشتی نوح میبرد و کفاررا دردریا غرق میسازد ؟!   ( در تصاویر اسلامی ) ! چرا  کسانیکه به نوح ایمان نیاوردند دردریا غرق شدند  رابطه وارونه انسان با دریا والله  . 
افسانه ها بسیارند وخرافاتی که این روزها آخوند های بیسواد بخورد بچه های  مردم میدهند به یک جوک بیشتر شبیه است تا گفته یک انسان آنهم درعصر پیشرفت تکنو لوژی  ! 
این همان دریا بود که  خودرا بی مهابا به آن زدم بی هیچ بادبانی ویا پارویی تنها بادستهای خودم !  حال دیگر برای ساختن کشتی دیگری دیر است  هرکسی هم نمیتواند برای خود یک کشتی بسازد مگر اغنیا !  وما در دوزخ خود  دچار تازیانه خداوند متعال هستیم  چرا که با ما قهر است ورویش را به آنسو ی مرزها کرده است !.

خوب اول باید بفکر یک درخت خانواده گی باشم تا به هنگام مرگ نگویند بیسر وسامان بود اما متاسفانه عکسی ندارم درآن بچسپانم مادرجانم از سن \پنجاه سالگی دیگر نمیگذاشت از او عکس بگیرند چرا که زیبایی وطنازی خودرا از دست داده بود ! درمیهمانیها ونشست ها نیز عکاسی وجود نداشت  درعروسی ها  هم یک خانم عکاس چند عکس میگرفت وباید انهارا میخریدی ! تنها عکسی که از پدرم داشتم درسن چهارده سالگی من بود که برای یکماه پس از ده سال آمد تا مرا ببیند درهمانجا فوت کرد! آن عکس هم گم شد ! تنها یک یا چند عکس از ننه جانم دارم که آنرا پنهانی از او گرفته ام  بقیه هرچه هست مربوط به خاندان آل عبا وعمامه وتجارت است !!

نه ! باید  ا زخیر آن بگذرم  حال باید درفکر نجات خودم باشم  ونوحی را بیابم تا مرا بر کشتی خود سوار کرده به دوردستها ببرد ومرا درکام نهنگهای دریایی بیاندازد .  قطره ی هستم از یک دریا از آن بر آمدم وبه آن فرو میروم .
عطار نیشابوری هنگامی  که از دریا میگوید  از کشتی ها فردی  سخن میراند  نه از کشتی های نجات دهنده  وزمانی که دریای خطرناک اسلامی  درنظرش برق میزند  آنگاه به اندیشه  کشتی هرکسی بخودش مربوط است  میپردازد :

کشتیم بر آب  ودردریاست ومن 
منتظر تا باد  را کی جهد 
گر نباشد  باد کج  از پیش وپس 
بو که این کشتیم  با هامون  جهد 
کشتی هر کس از این دریای ژرف 
هیچکس را جست ؟  تا اکنون جهد ؟ 
کی بود  آخر که بادی در رسد 
دل زدست صد بلا  بیرون جهد 

حال کشتی من درحال غرق شدن است باد که هیچ طوفان هم دیگر چاره گر نیست تا مرا مانند برگی به آسمان برد .ث
پایان 
پیر شد دختر  مستور طبع 
وز پی  او خواستاری برنخاست 

توتیای دیده ء عشاق را 
از سر کویی غباری بر نخاست 

شد بهار  زندگی   - وزبلبلی 
نغمه ای از شاخساری  برنخاست 
-----
ثریا  ایرانمنش « لب پرچین » ! اسپانیا !

اشعار متن : رشید یاسمی / عطار .
یکشنبه / نهم دسامبر ۲۰۱۸ میلادی !؟