دوشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۷

دهکده

روز گذشته بعد از ناهار  برای  رفتن به زیر آفتاب  از فضای خانه یخ کرده  به همرا ه بچه ها به آن دهکده موعود ومحل  همیشگی من رفتیم سالها بود که به همه جا سر نزده بودم تنها به یک غار تنهایی میرفتم ودر سکو ت  می نشستم  امروز این دهکده رنگ دیگری بخود گرفته بود  جبالطارق  تازه  که خوب معلوم بود چه دستهای درکار  ساختار آن بوده اند  عجیب است که این قوم جزیره تاریک همه بلندی هارا دوست دارند ومانند عقاب بر بلندی های سر زمینها لانه میکنند  چهره زیبای آن دهکده بکلی عوض شده بود رستورانهای شیک با نام های عوضی  مغازه های هندی پاکستانی و چینی  دیگر از آن کافه تریا های محلی خبری نبود  تا بنشینی ویک چای یا قهوه بنوشی خوشبختانه کلیساهارا دست نزده بودند  آپارتمانها رویهم سوار به قمیت دوازده میلیون  دولار و طبیعی است که باغی را هم بشکل کیو گاردن با درختان نوظهور  بوجود آورده ونام وشجره نامه هر درخت نیز زیر آن بود خبری از بوی پهن اسبها نبود  اثری از کالسکه های محلی نبود تنها چند کالسکه نوظهور که با الاغ کشیده میشد لاشه های توریستهای  اروپارا حمل میکرد  به طرف کلیسای بزرگ رفتم  که جلوی او همیشه یک کافه تریا بود اما حالا یک خیابان بلند با تیمکتهای آهنی  دیده میشد  به درون کلیسا  رفتم عیسی مسیح در یک گوشه در یک قفس آهنی به همراه ماریا ماگدلنا  ویکی از همرهانش  همچنان به صلیب آویخته بود  در آنسو  ی اما بانوی مقدس درلبلسها ی حریر وتور ومخمل  بچه بغل نشسته بود  میله هاراگرفتم  دلم سوخت  گریستم و پرسیدم چرا به خودت کمک نکردی؟ جوابم معلوم بود  او هم خدایی در سینه داشت که میل نداشت  باو خیانت  کند  او پاکترین  و بیگناهترین موجود روی زمین است  دلم گرفت  آن صفای دیرین دیگر نبود بازار بزرگی بود که روی یک تپه جای گرفته  کوهها تراش خرده  در میان آنها خانه های پنهانی چندین هزار دلاری پنهان بودو..... این آخرین جایکاه امید من که مرا بیاد  آن ده سر سبز خودمان میانداخت نیز از بین رفته و مارکت  بساز وبفروشی شد  مید این اینترناسیونال !!!!!!
غمگین وپریشان برگشتم 
دیگر نه دنیا ونه مردم آن برایم ارزشی ندارند  نه تبریکاتشان نه فریاد هایشان  ونه بیا وبرو هایشان تنها چند رباط بمن غذا  میفروشند گاهی هم ماشین ها ومن در خلوت تنهاییم  به قعر زمان فرو میروم  زمان نیز ایستاده بی حرکت  به شعله ها ی آتشی مینکرم که روزی قبله  گاه زیبارویان ومردان ثروتمند بود  .  حال تلی از خاکستر  روی جنازه های سوخته همین /ثریا 
اسپانیا  دوازدهم نوامبر دوهزارو هیجده میلادی