دوشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۹۷

یکصد سال بعد

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ! 

پریشان کلبه ای دارم  که ویران  میکند بادش 
من از اب وگل غم  میکنم هر لحظه ابادش 

دل تنگ مرا هنگامه عشرت نمیسازد 
به جنگ ماتمش  افکن که ماتم میدهد دادش...... رفیق ! طالب آملی !

مبارک است انشا٬الله  ! ضیافت   بزرگ صد ساله ویرانی دنیا  بشکل زیبایی ! بر گزار شد وعاملین وبزرگان فرمودند که ؛
ملی گرایی چیز زشت ونا مطلوبی هست همه باید یک واحد شویم ! 
در گذشته که هنوز موهایم سیاه بودند وعمرم از بیست نمیگذشت  گاه گاهی مطالبی در روزی نامه ها میخواندم  ویادر نشست بزرگان !!! خودرا مینشاندم که بگویم بزرگم !  در همان زمان بسیاری از دانشگاهیان  ونویسندگان  اظهار میداشتند که ؛ هشیار باشید  دستهای بیگانه ای درکار ویرانی ماست  واز راه ؛ دین ؛ وارد میشوند  ومارا به سرا شیبی بدبختی وسیه روزی میکشانند  اما کو گوش شنوا دردریای آرامی در یک قایق زرین راحت لم داده وآوازهای بند تنبانی را میخواندیم  ومست از باده غرور که  هیچ قدرتی نمیتواند تخت طاوس را سرنگون سازد  !درهمان زمان سیمین خانم دانشور همسر بزرگوار جلال آل احمد  نویسنده چپی مذهبی توده ای بی وطن  مشغول ترجمه آثار چخوف و\پوشکین بودندومیگفتند اگر شاه برود من خود اولین کسی هستم که لچک بر سر میکنم !!! و به این  ارزوی خود رسیدند لچک را \پوشدندوبه دستبوس امامی رفتند که ناگهان از میان ماه به قعر چاه فرود آمد ودستهای چروکیده ومبارک  مزین به مارک مید این اینگلند / یو اس / ایشانرا بوسیدند وسرشانرا گذاشتند وبه درک واصل شدند .
ما ماندیم دنیایی پرا ازرنج ونکبت وشیون وگریه وقحطی  وحال دیگر هیچ ایرانی دلش با ایران نیست دلش گرد دنیا میگرددد تا جای امنی را بیابد و سوار بر اسب کهردر خیابانها بتازد در حالیکه درهمین حال حاضر الان بهترین وشیک ترین شهرهای امریکا همان بهشت موعود دارد زیر لهیب آتش خاکستر میشود وآنهمه افاده ها وطبقه بندی ها ناگهان فرو ریخت  ُ واما شاه چگونه معجزه آسا رفت ونامش را برای ما بجای گذاشت ُ نامی که درسینه ما نقش بست ومابقی غیرا زعروسکهای خیمه شب بازی نیستند که عربها نانشانرا میدهند  واین عربهای \پا برهنه وگرسنه وسوسمار خور ناگهان از زیر زمین آن مروارید سیاه را یافتند حال نمیدانند با کدام جایاشان باید آنرا بنوشند وبرای دنیا تعیین تکلیف میکنند وایرانی بدبخت سرخورده که روز ی به افتخارات گذشته هاش مینازید حال جیره خور این بچه های عبا بدوش ونعلین به پا وچکی یقال بسته شده اند .

در آخرین سفری که شاه فقید به امریکا داشت درزمان آن بادام فروش  که عده ای با لچک یورش اوردند وگاز های مصنوعی به هوا فرستادند در یکی از مصاحبه هایش گفت ؛
آنهایی که با نقاب در تظاهرات  ضد ایرانی شرکت  میکنند  ُ چه کسانی هستند ؟  خوب ما اکنون  اطمینان داریم  که برخی از آنها  حتی ایرانی هم نیستند  بلکه تند روهای فلسطینی  هستند  که با برخی از انقلابیون  که برایمان نقشه کشیده اند مخلوط شده اند  
شاه میل نداشت به صراحت بگوید که آنهاییکه برضد من برخاستند همان تربیت یافته ایی سازمان مخوف ؛ سیا؛ میباشند  وهرگاه مایل باشند آنهارابه صحنه میفرستند  آنها مزد بگیران ومزدوارنند  مهم نیست سر زمینشان کجاشت . 
حال امروز میبینم که سخن از ملی گرایی یک حرف مفت ُ قردا  غیر قانونی وپس فردا یک گناه بزرگ محسوب خواهد  شد.
هم اکنون  به نام حفاظت وامنیت !! جلوی خیلی از کارهای اینترنیتی را گرفته اند باید همه چیز کنترل شود حال من یک بیت شعر از طالب آملی گذاشته ام فردا این جرم مخسوب میشود به حریم خصوص آن شاعر صد ساله زیر خاک تجاوز شده است اما تجاوز درخیابانها به زنان جرم نیست بلکه صواب دارد.
بهر روی  هر روز که میگذرد امید ما به تا امیدی مبدل میشود  وچه بسا درتدارک یک جنگ دیگر باشند وصد سال بعد نتیجه ها ونبیره های ما در آن جشن شرکت کنند و  روباتهای آهنی ومردان فضایی را ببیند که مشغول گذاشتن گل پوپوری روی دیوارهای ناشناس میباشند ! پایان 

دلی دارم که هرگز  سر زحکم غم  نمی پیچد 
تو پنداری  که درروز ازل  غم کرده ایجادش 

هنوز از پیکر  پرویز  خون تازه میجوشد 
از آن نشتر  که بر شریان  جان زد  ز رشگ فرهادش 
 ثریا ایرانمنش « لب پرچین » ÷
اسپانیا / ۱۲ نوامبر ۲۰۱۸ میلادی !