یکشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۷

هر غروب

 تو هر غروب گذر میکنی بخانه من 
اما دریغ درها بسته وپنجره ها خاموشند !

روز گذشته سری ببازار کالاهای مدرن تکنو لوژی زدم به وبه  قیمتها  بهتر است حر فی نزنم برای نو کلاسها  خوب است تنها یک لپ تاپ دیدم  قیمتش  برای جیب من کمی زیاد بود یعنی در واقع برای سرم زیاد بود یکهزارو صدو پنجاه یوروی ناقابل  رفتم به طرف  تابلتها  خوب آی پد بد نبود حال در انتظار  جمعه سیاه هستم تا قیمتها بشکنند ،

امروز رعد وبرقی در آسمان زد که درتمام عمرم نه دیده ونه شنیده بودم  برق رفت وگفتم که پنداری این رعد وبرق الان از شیشه میگذرد ومارا خشک میکند  در تاریکی نشستم ونشستم تا برق آمد جناب اینترنت هنور دارند خود را  آرایش میکنند  که کم کم نمایان شوند  گاهی هم این تابلت  گویی مانند کش بند تنبان بعضی ها در میرود ر  یعنی  کنترل خودرا از دست داده با اینترنت قهر میکند مدتی باید  صبر کنم تا دوباره بهم وصل شوند وشربت  وصال رابنوشند  فعلا هوا بارانی ومن نگران جاده ها ورفت وآمد همه هستم بخصوص بچه ها  .
نه کاری نمیشود انجام داد هوا سرد بارانی ونمناک بهترین کار این است فیلمی بگذارم وبه تماشا بنشینم  اما خودمانیم د هنوز دلم  در بازار تکنیکهاست  ودلم پیش آن لب تاب مسی رنگ که باندازه  یک دفترچه نازک وبدون برگ باریک بود ا خوب که چی ؟
تابلت را میشود شبها  در بغل گرفت وبه موسیقی گوش داد  آن لب تاب نمایشی است  حالا چند تا دارم ؟  اولین کامپیوتر با تنوره بزرگش  هنوز خالی نشده ه درونش پر است  دومین لپ تاپ درون چمدان است وهنوز نیمی از نوشته ها وعکسها درونش خوابیده  سومی روی میز افتاده گاهی یک توسری از من میخورد  بسکه تنبل است !! چهارمی عزیز دردانه ومخصوص دفتر !!!!میباشد  این تابلت هم بیچاره دیگر به گریه افتاده وبمن میگوید رهایم کن  منهم  به او قول دادم بعد از جمعه سیاه  نه آن جمعه ای که مثجاهدین وانقلابیون نامشرا به رخ دنیا کشیدند -نه !همان  بلک فرایدی  که همه چیزهای آشغال نصف میشوند  اوف چقدر آشغال توی این مال ها پیدا میشود زباله دانی است  بهرروی فعلا  در اطاق یخ بسته با دستهای یخ کرده  مشغول همان بافتنی کذایی هستم وگاهی سری به او میزنم او که مرا در میان دستهایش جای داده  تا کمی گرمای را احساس کنم / تا بعد 
روز یکشنبه غمگین هیجدهم نوامبر دوهزارو هشت !!!