دوشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۹۷

درخروش باد

ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !

در حال حاضر مهم نیستت کجاییم ودر چه سر زمینی زندگی میکنیم  مهم آن است که چگونه باید خودرا از دست حوادث طبیعت که ناگهان همچو بلا بر سر ما ظاهر شد خودرا نجات بخشیم ُ امروز دیگر اتومبیل به درد نیمخورد  باید قایقی ساخت وبر آن سوار شد وشناور درمیان آبهای گل آلود ومسمو م کارخانه جات  به حال سکوت نشست .
دیگر مهم نیست درکدام  سر زمین جان میدهی قایق روی سیلابهای شناور ترا میبرد ُ تنها کار ما این است که مرتب از حال یکدیگر با خبر شویم ؛ 
خانه تو نریخته ؟ 
اتومبیلت را آب نبرده ؟ 
سقف تو ویران نشده
 دررفت وامد میان اینهم آب چگونه خودرا به دفترت میرسانی ؟ .....

این سر زمین را برای بارانهاهای سیل آسا نساخته اند  برای آن ساخته اند که چند روزی توریست ها زیر آفتاب داغ آن خودرا بسوزانند  چهل سال است که حزب سوسیال بر این جا حاکم است حال درحال حرکت بسوی دیگر ی میباشند انتخابات   شروع شده  ومن درفکر این هستم که بیخود نبود شهردار ورییس حزب فاخر ! برایم تبریک تولد فرستاد ومرا شهروندی ؛ عالی نامید ه وبمن افتخار  کرد ند !  دوم دسامبر باید برای شرکت درانتخابات خودرا آماده سازم ......

 چهل سال است که حزب سوسیال این قسمت را دردست دارد زمانیکه من وارد این سر زمین شدم جناب فیلپیه گونزالس از شهر سویل  مشغول تدارک انتخابات ونخست وزیر ی بودند وپس از آن   اسپانیا وارد کمون اروپا شد !  درست چهل سال از آن تاریخ میگذرد ومن تازه وارد بی خبر از هر زد وبندهای  سیاسی از کمبریج وکاشانه ام دست کشیدم وباین سو آمدم تا  زندانبان مرا دربند نکشد وعجب آنکه به دنبالم آمد دیگر راه فراری نبود ماندگار شدم میخ کوب شدم ُ انه این سر زمین را برای این سیلابها نساخته اند . سیل وارد خانه ها شده مردم تنها کارشان شستن وپاک  کردن زمین ا وریختن گل ها ولجنه به بیرون است  وآب مانند یک رودخانه طغیان کرده همچنان درکوچه های شهر روان است ومن ؟ ! نگران جاده .واحساس شدید گناه که چرا آمدم ؟!.

دیگر مهم نیست درکجاایستاده ای اول باید جان خود وفرزندانترا نجات بدهی بالکون خانه من هر آن درحال فرو ریختن است خوشبختانه رفت وآمد در زیر آن کم است درغیر این صورت چه فاجعه ای ببار میامد ُ تمام شب باران میبارید ومن ؟ در فکر کی وچه کسی بودم   ؟ فراموش کردم شام بخورم  وتابلتم ناگهان ازکار افتاد ظاهرا به کما رفته !  مهم نیست دیگری را بر میدارم از این اسباب بازیها زیاد دارم !! 

آنهمه شورش وغوغا واعتصاب کشت وکشتار درآن سرزمین پدری من  بدون کوچکترین اشاره ای  بی هیچ پوشش خبری بیصدا  از روی ان میگذرند اما فلا ن مردک قلدر در فلان  دهکده  یک ته سیگا ر را روی زمین زیر پا له کرده  معرکه میگرند ! باین میگویند سیاست وزدبند های  سیاسی ! 

گویا رعد وبرق روز گذشته بر نوک یک آنتن درشهر ماربییا برخورد کرده وساختمان دچار آتش سوزی شده از ان هم زود گذشتند ! درحال حاضر تب انتخابا ت در رگها نشسته وتنورش داغ است .
چرا ؟ حال من گرفته ؟ چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ احساس بدی دارم ! از ساعت چهار بیدارم وساعت شش یک قهوه نوشیدم وحال درحال نوشتن  فرمایشات بیهوده هستم اما چیزی دردرونم مرا دچار یکنوع دلهره کرده است ُ 
آیا تو میدانی رفیق ؟!
آیا تو خواهی رفت ؟ 
آیا دست از همه چیز خواهی کشید ؟ 
آیا مرا بفراموشی خواهی سپرد؟ 
من دراین سیلاب خروشان  میان مردمانی بیچاره تراز  مردم سر زمین خودم  دارم بیهوده دست وپا میزنم ُ .
میدانم که تمدن امروزی رو به فناست  ومیدانم که همه درحال رقص روی یخها میباشند ومیدانم که به زودی همه چیز به پایان میرسد .  اما تا آن روز باید درکنارم بمانی  . ث
پایان 
ثریا ایرانمنش « لب پرچین » !
اسپانیا 19.11.2018 / میلادی !